کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعل رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لعل درفشان
لغتنامه دهخدا
لعل درفشان . [ ل َ ل ِ دُ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه است از لب معشوق و سخن گفتن وی : بی تو با چشم خون فشان هر شب در غم لعل درفشان توام .عطار.
-
لعل روان
لغتنامه دهخدا
لعل روان . [ ل َ ل ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی انگوری باشد. (برهان ). کنایه از شراب سرخ است . (آنندراج ) : لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخورزین فلک زمرّدین بهر چه مار میخوری . خواجه سلمان (از آنندراج ). || کنایه است از اشک خون...
-
لعل زر
لغتنامه دهخدا
لعل زر. [ ل َ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی صبح . (آنندراج ).
-
لعل سفته
لغتنامه دهخدا
لعل سفته . [ ل َ ل ِ س ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی انگوری باشد. (برهان ) : گهی لعل سفته به پیمانه خوردگهی گوش بر لعل ناسفته کرد.نظامی .
-
لعل شدن
لغتنامه دهخدا
لعل شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سرخ گشتن . برنگ لعل درآمدن : برادر جهان بین من سی وهشت که از خونشان لعل شد خاک دشت . فردوسی .ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل تا ز نعل تو شود این کوه لعل .مولوی .
-
لعل شکربار
لغتنامه دهخدا
لعل شکربار. [ ل َ ل ِ ش ِک ْ ک َ / ش ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لعل شیرین . || کنایه از لب معشوق باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
لعل عقربی
لغتنامه دهخدا
لعل عقربی . [ ل َ ل ِ ع َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از لعل . (غیاث ) (آنندراج ).
-
لعل فلک
لغتنامه دهخدا
لعل فلک . [ ل َ ل ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
-
لعل قطبی
لغتنامه دهخدا
لعل قطبی . [ ل َ ل ِ ق ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از لعل که نگینه وار پهن باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
-
لعل کلوخی
لغتنامه دهخدا
لعل کلوخی . [ ل َ ل ِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از لعل : برد دل از من اثر، معشوق نتراشیده ای ترسم این لعل کلوخی شیشه ام را بشکند.شفیع اثر (از آنندراج ).
-
لعل کهربا
لغتنامه دهخدا
لعل کهربا. [ ل َ ل ِ ک َ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از لب معشوق است . (برهان ) (آنندراج ).
-
لعل مذاب
لغتنامه دهخدا
لعل مذاب . [ ل َ ل ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب برهان گوید: به معنی لعل گداخته و کنایه از شراب لعلی انگوری باشد و نیز کنایه از خون هم هست که بعربی دم گویند. صاحب آنندراج گوید: کنایه از شراب سرخ انگوری است . شراب : از پی تفریح طبعو زیور حسن طر...
-
لعل مصری
لغتنامه دهخدا
لعل مصری . [ ل َ ل ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قیقهن است و قیقهر نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
لعل ناسفته
لغتنامه دهخدا
لعل ناسفته . [ ل َ ل ِ س ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) لعل سوراخ ناکرده . || کنایه از سرودو خوانندگی تازه و تصنیفات بکر باشد و سخنان دلکش وتازه را نیز گویند. (آنندراج ) (برهان ) : گهی لعل سفته به پیمانه خوردگهی گوش بر لعل ناسفته کرد.نظامی .
-
لعل آباد
لغتنامه دهخدا
لعل آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 36هزارگزی باختری کرمانشاهان و دوهزارگزی صفی آباد. دشت ، سردسیر و دارای 232 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ رازآور و چاه . محصول آنجا غلات ، حبوبات دیمی و صیفی و لبنیات ....