کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعل دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لعل کلوخی
لغتنامه دهخدا
لعل کلوخی . [ ل َ ل ِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از لعل : برد دل از من اثر، معشوق نتراشیده ای ترسم این لعل کلوخی شیشه ام را بشکند.شفیع اثر (از آنندراج ).
-
لعل کهربا
لغتنامه دهخدا
لعل کهربا. [ ل َ ل ِ ک َ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از لب معشوق است . (برهان ) (آنندراج ).
-
لعل گشتن
لغتنامه دهخدا
لعل گشتن . [ ل َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) سرخ رنگ شدن . رنگ سرخ گرفتن : سپردند اسبان همه خون لعل همی پای پیلان به خون گشته لعل .فردوسی .
-
لعل مذاب
لغتنامه دهخدا
لعل مذاب . [ ل َ ل ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب برهان گوید: به معنی لعل گداخته و کنایه از شراب لعلی انگوری باشد و نیز کنایه از خون هم هست که بعربی دم گویند. صاحب آنندراج گوید: کنایه از شراب سرخ انگوری است . شراب : از پی تفریح طبعو زیور حسن طر...
-
لعل مصری
لغتنامه دهخدا
لعل مصری . [ ل َ ل ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قیقهن است و قیقهر نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
لعل ناسفته
لغتنامه دهخدا
لعل ناسفته . [ ل َ ل ِ س ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) لعل سوراخ ناکرده . || کنایه از سرودو خوانندگی تازه و تصنیفات بکر باشد و سخنان دلکش وتازه را نیز گویند. (آنندراج ) (برهان ) : گهی لعل سفته به پیمانه خوردگهی گوش بر لعل ناسفته کرد.نظامی .
-
لعل آباد
لغتنامه دهخدا
لعل آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 36هزارگزی باختری کرمانشاهان و دوهزارگزی صفی آباد. دشت ، سردسیر و دارای 232 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ رازآور و چاه . محصول آنجا غلات ، حبوبات دیمی و صیفی و لبنیات ....
-
لعل آباد
لغتنامه دهخدا
لعل آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کولی وند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد، واقع در 34000گزی جنوب باختری الشتر و 9000گزی جنوب خاوری شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . دامنه ، سردسیر، مالاریائی و دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه ها.محصول آنجا غلات ، لبن...
-
لعل آباد
لغتنامه دهخدا
لعل آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در پنج هزارگزی باختری ماهیدشت . دامنه ، سردسیر و دارای هفتصد تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات ، حبوبات ، لبنیات و عسل . شغل اهالی زراعت و گله داری و ...
-
لعل پاره
لغتنامه دهخدا
لعل پاره . [ ل َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه لعل . قطعه ای از لعل : سنگی به چند سال شود لعل پاره ای زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ .سعدی .
-
لعل پوش
لغتنامه دهخدا
لعل پوش . [ ل َ ] (نف مرکب ) پوششی برنگ لعل پوشیده . پوشش فرفیری به تن کرده : یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید. کسائی .شد از خون تن ماهیان لعل پوش دل میغ زد ز آب شنجرف جوش .اسدی (گرشاسب نامه ).
-
لعل پیوند
لغتنامه دهخدا
لعل پیوند. [ ل َ پ َ / پ ِ وَ ] (نف مرکب ) پیونددهنده ٔلعل . || کنایه از تاریخ نگار : لعل پیوند این علاقه ٔ درکز گهر کرد گوش گیتی پر.نظامی .
-
لعل خفتان
لغتنامه دهخدا
لعل خفتان . [ ل َ خ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مریخ . (آنندراج ) : به ترک لعل خفتان تاخت مرکب . سنجر کاشی (در معراج ). || (اِخ ) لقب یکی از امرای دست چپ امیر حمزه که قصه ٔ مصنوعه ٔ آن مشهور است . (آنندراج ) : ز دست چپ ساقی آید به مجلس ملک قاسم لعل خفتان ...
-
لعل درلعل
لغتنامه دهخدا
لعل درلعل . [ ل َ دَ ل َ ] (ص مرکب ) پر از لعل . انباشته به لعل . لعل مضروب در لعل : شنیدم لعل درلعل است کانش اگر دلدار من شد کو نشانش . نظامی .کله لعل و قبا لعل و کمر لعل رخش هم لعل بینی لعل درلعل .نظامی .
-
لعل رنگ
لغتنامه دهخدا
لعل رنگ . [ ل َ رَ ] (ص مرکب ) دارای رنگی چون لعل . سرخ : دو یاقوت دادش دگر لعل رنگ صدوبیست مثقال هر یک به سنگ . اسدی (گرشاسب نامه ).حریفان خراب از می لعل رنگ سر چنگی از خواب در بر چو چنگ .سعدی .