کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعبت ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لعبت ساز
/lo'batsāz/
معنی
۱. عروسکساز.
۲. بتساز؛ بتگر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لعبت ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo'batsāz ۱. عروسکساز.۲. بتساز؛ بتگر.
-
لعبت ساز
لغتنامه دهخدا
لعبت ساز. [ ل ُ ب َ ] (نف مرکب ) لعبت گر.
-
واژههای مشابه
-
لُعبُت
لهجه و گویش تهرانی
زن خوشگل
-
لعبت باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo'batbāz ۱. آنکه خیمهشببازی کند؛ عروسکباز.۲. [مجاز] شعبدهباز؛ حقهباز.
-
لعبت بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo'batbāzi ۱. عروسکبازی؛ خیمه شببازی: ◻︎ چو در بازی شدند آن لعبتان باز / زمانه کرد لعبتبازی آغاز (نظامی۲: ۱۳۶).۲. [مجاز] شعبدهبازی؛ حقهبازی.
-
لعبت پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo'batparast ۱. پرستندۀ لعبت؛ بتپرست.۲. معشوقپرست.
-
لعبت خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo'batxāne بتخانه؛ بتکده.
-
لعبت باز
فرهنگ فارسی معین
(لُ بَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) بازیگر، عروسک باز.
-
لعبت باختن
لغتنامه دهخدا
لعبت باختن . [ ل ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عروسک بازی کردن : در خیال اینهمه لعبت به هوس میبازم بوکه صاحب نظری نام تماشا ببرد.حافظ.
-
لعبت بربری
لغتنامه دهخدا
لعبت بربری . [ ل ُ ب َ ت ِ ب َ ب َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) نام دوایی است که آن را به زبان اندلس سورنجان و به لغت مصر عکنه خوانند و آن را لعبت بربریه هم میگویند. (از برهان ). مستعجله است . (فهرست مخزن الادویه ). چیزی است همچون سورنجان از نواحی افریقی...
-
لعبت بربریه
لغتنامه دهخدا
لعبت بربریه . [ ل ُ ب َ ت ِ ب َ ب َ ری ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سورنجان . عکنة. و قسمی از آن سورنجان دقیق است و آن سم قاتل است . به صورت سورنجان ماند و سورنجان نیست چه در برگ و گل و ساق هیچ شباهتی میان آن دو نیست . صاحب اختیارات بدیعی گوید...
-
لعبت مطلقه
لغتنامه دهخدا
لعبت مطلقه . [ ل ُ ب َ ت ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از مردم گیاه است و آن گیاهی باشد شبیه به انسان و به عربی یبروح الصنم گویند. (برهان ). اصل یبروح است و در یاء گفته شد. (اختیارات بدیعی ).
-
لعبت معلقه
لغتنامه دهخدا
لعبت معلقه . [ ل ُ ب َ ت ِ م ُ ع َل ْ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) لعبت مطلقه . مردم گیا. یبروح الصنم . (برهان ).
-
لعبت بازی
لغتنامه دهخدا
لعبت بازی . [ ل ُ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل لعبت باز. خیمه شب بازی . عروسک بازی . بازیگری : چو در بازی شدند آن لعبتان باززمانه کرد لعبت بازی آغاز. نظامی .جهان ناگه شبیخون سازیی کردپس آن پرده لعبت بازیی کرد.نظامی .