کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعبت بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لعبت باز
لهجه و گویش تهرانی
عروسک گردان
-
جستوجو در متن
-
بازی آموز
لغتنامه دهخدا
بازی آموز. (نف مرکب ) آموزنده ٔ بازی . تعلیم دهنده ٔ بازی . رقص آموز : بازی آموز لعبتان طرازاز پس پرده گشت لعبت باز.نظامی (هفت پیکر ص 280).
-
شوبازی
واژهنامه آزاد
بازیگر لعبت فردی الف که برایِ فردِ ب نقش بازی کند
-
عروس بازی
لغتنامه دهخدا
عروس بازی . [ ع َ ] (حامص مرکب ) بازی دختران با عروسک ها (لعبت ها). (یادداشت مرحوم دهخدا). عروسک بازی . رجوع به عروسک بازی شود. || نوعی بازی است میان دو تا چهار نفر، با چهار مهره از یک رنگ و یک مهره به رنگی دیگر در عرصه ٔ نرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا...
-
شب بازی
لغتنامه دهخدا
شب بازی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) بازی کردن در شب . || نمایش (تئاتر) است . در قسمی از شب بازی ، لعبت ها نشان می دادند برای بازی تئاتر و از قدیم در فارسی دو لفظ بوده است اول شب بازی و دیگر شبیه درآوردن که دوم مخصوص تعزیه بود (و ممکن بود برای بازی تئاتر ی...
-
لهفت
لغتنامه دهخدا
لهفت . [ ل ُ ف َ / ل ِ هَُ ] (از ع ،اِ) به معنی لعبت و آن صورتی باشد که دخترکان از پارچه سازند و با آن بازی کنند. (از برهان ). صورتی است که دخترکان از جامه و جز آن سازند و در هند او را کودیه خوانند. (جهانگیری ). به معنی لعبت است که طفلان ودختران بدان...
-
عروسک باز
لغتنامه دهخدا
عروسک باز. [ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عروسک بازنده . دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج ). رجوع به عروسک شود : عروسک باز با طفل خیالش هراسان مردم دیده ز خالش .حکیم زلالی (در حکایت دختر زال ، از آنندراج ).
-
بازی
لغتنامه دهخدا
بازی . (اِ) هر کار که مایه ٔ سرگرمی باشد. رفتار کودکانه و غیر جدی برای سرگرمی . کار تفریحی . لَعب . (حاشیه ٔ برهان قاطع). لهو : سر شهریاران به رزم اندر است ترا دل به بازی و بزم اندر است . فردوسی .پس بازی گوی شد خسروبر یکی تازی اسب کُه پیکر. فرخی (دیو...
-
شاخچه بندی
لغتنامه دهخدا
شاخچه بندی . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن درخت . (غیاث اللغات ). || کنایه از تهمت و بهتان . (برهان ). تهمت سازی . (غیاث ) : غنچه دهنان بیهده خندی نکنندسنبل رقمان مشق نوندی نکنندبا غیر بسیر باغ و بستان نروندبا غیرتیان شاخچه بندی نکنند. ظه...
-
لعبة
لغتنامه دهخدا
لعبة. [ ل ُ ب َ ] (ع اِ) لعبت . پیکر نگاشته . پیکر عموماً. (منتهی الارب ). || اُعجوبه : تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار!که در برابر چشمی و غایب از نظری . حافظ. || گول بیخرد که بدان فسوس کنند و بازی بازند. (منتهی الارب ). امروز گویند: فلانی لعبتی ...
-
عروسک
لغتنامه دهخدا
عروسک . [ ع َ س َ ] (اِ مصغر) تصغیر عروس .(برهان ). عروس کوچک . عروس خرد. رجوع به عروس شود. || لعبتی که دخترکان سازند. (برهان ). لعبت که دختران به آن بازی کنند. (غیاث اللغات ). لعبت را گویند که دختران بدان بازی کنند، و آن را بفارسی لهفت خوانند. (از آ...
-
فیضی
لغتنامه دهخدا
فیضی . [ ف َ ] (اِخ ) ملا فیضی کاردگر. فرزند استاد محمد لعبت باز است . به عشق بازی اشتغال تمام می نماید. شعرش بد نیست . مردی نیک است . از اوست :گرچه رفت از چشم گریانم چو اشک آن تندخوی چشم میدارم که آب رفته بازآید به جوی .(از مجالس النفائس میر علیشیر ...
-
دلنوازی
لغتنامه دهخدا
دلنوازی . [ دِ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلنواز. عمل دلنواز. نواخت دل . نوازش دل . شفقت . مهربانی . تسلی . (ناظم الاطباء). خاطرنوازی . دلجوئی : ابری که ز بارانش می نرویداز طبع مگرتخم دلنوازی . مسعودسعد.غزال شیرمست از دلنوازی به گرد سبزه با ماد...
-
بازیچه
لغتنامه دهخدا
بازیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) بازی خرد. (یادداشت مؤلف ). تصغیربازی . (ناظم الاطباء). || آلت بازی . آنچه بدان بازی کنند. (برهان قاطع). آنچه بدان اطفال بازی کنند و بهندی کهلونا گویند. بازیچه ، اگر چه در ظاهر تصغیر بازی است ، مگر تحقیق آن است که کلم...
-
خیال باز
لغتنامه دهخدا
خیال باز. [ خ َ / خیا ] (نف مرکب ) کسی که تصور کاری را کند بدون آنکه آن کار را انجام دهد. خیال باف . (ناظم الاطباء). خیال ساز. آنکه فانوس خیال را بکار اندازد. (یادداشت مؤلف ) : بازیچه ٔ لعبت خیالت زین چشم خیال بازگشتم . سیدحسن غزنوی .در پرده ٔ دل آم...