کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لطیمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لطیمة
لغتنامه دهخدا
لطیمة. [ ل َ م َ ] (ع اِ) لطیمه . مشک . || طبله ٔ مشک . (منتهی الارب ). وعاء مسک : زلف مگو یک لطیمه عنبر سارا. قاآنی .|| بازار عطاران . || ستور که بار و رخت عطار و بزّاز برداشته باشد. (منتهی الارب ). کاروان که در او عطر بود. (مهذب الاسماء). شتری که د...
-
واژههای مشابه
-
لطیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لطیمَة، جمعِ لطائم] [قدیمی] latime ۱. مشک؛ نافۀ مشک.۲. بازار عطرفروشان.
-
لطیمه
فرهنگ فارسی معین
(لَ مَ یا مِ) [ ع . لطیمة ] (اِ.) 1 - مشک . 2 - طبلة مشک .
-
جستوجو در متن
-
لطایم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لطائم، جمعِ لطیمه] [قدیمی] latā'(y)em = لطیمه
-
لطائم
لغتنامه دهخدا
لطائم . [ ل َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ لطیمة.
-
عطردان
لغتنامه دهخدا
عطردان . [ ع ِ ] (اِ مرکب ) قوطی که در آن عطر و خوشبوی ریزند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن عطر ریزند. (فرهنگ فارسی معین ). جای عطر. بویدان . جؤنة. طبله . قسیمة. لطیمة. مسوف : غنچه ٔ گل عطردان سنبل موی تو است آفتاب از دور گردان سر موی تو است .حسین خ...
-
اعشاش
لغتنامه دهخدا
اعشاش . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی تمیم ازآن ِ بنی یربوع بن حنظله . و در بیت زیر از فرزدق این نام آمده است :عرفت باعشاش و ماکدت تعزف و انکرت من حدراء ما کنت تعرف .و همچنین در این بیت از ابن نَعْجاء الضَبّی ّ آمده است :ایا ابرقی اعشاش لازال م...
-
طبله
لغتنامه دهخدا
طبله . [ طَ ل َ ] (ع اِ) طبلة. صندوقچه ٔ کوچک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سله ٔ عطار. بویدان : جونه ؛ طبل عطار. بیله ، باله ؛ طبله ٔ عطار. قَسمة وقِسمة؛ طبله ٔ عطار. عتید؛ طبله یا حقه که در آن خوشبوی نهند. طبله ٔ مشک ؛ لطیمه ٔ مشک . ربعه ٔ عطار. ...