کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لطفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) (مولانا...) از تاشکند بود، حسن تمام داشت و بر جوانی دیگر عاشق بود و موی سر برگذاشت ، این مطلع را در آن محل گفته :ساخت بی لیلی وشی ژولیده مو گردون مرایک سر مو فرق نتوان کرد از مجنون مرا.(مجالس النفائس ص 164).
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) (مولانا...) رونی . از مردم ماوراءالنهر و معاصر و مصاحب جامی شاعر معروف و وی ملک الکلام زمان خود بوده ، در ترکی بی نظیر و دیوان ترکی او مشهور و دلپذیر است و بسیار مطلعهای متعذرالجواب دارد. از آن جمله این است :نازک لوک ایچره بیلی ...
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) از شعرا و ظرفای نیک مشهد و به داشتن معانی لطیف و ظریف مشهور باشد. این بیت او راست :شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب کاش تا صبح قیامت نشود روز امشب .(مجالس النفائس ص 71) (قاموس الاعلام ترکی ).
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) شاعر طهرانی . پدر و جد وی به صرافی شهرت داشته اند. این بیت او راست :آه کز دیدن او گریه برآوردمراآخر این گریه بلائی به سر آورد مرا.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) شاعری است و این شعر او راست :ز سوز سینه فریاد از دل ناشاد برخیزدبلی در خانه آتش چون فتد فریاد برخیزدبه آن زلف و رخ و بالا به هر جا بگذری آنجاهمه سنبل دمد، گل بشکفد شمشاد برخیزد.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) شاعری از مردم نیشابور و همین یک شعر از او یادگار است :چه لازم است تو بدنام قتل ما باشی ستاره ای و سپهری و روزگاری هست .(آتشکده ٔ آذر ص 131) (قاموس الاعلام ترکی ).
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) شیرازی . از مجردان زمان و از سیاحان اوان خود بوده و سیاحت ممالک ایران و هندوستان کرده و در هندوستان وفات یافته . این رباعی از اوست :شد عارف و عامی همه را عار از من بدنامی بت پرست و دیندار از من بیقدری سبحه ننگ زنار از من هفتادود...
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) محمد.رجوع به محمد لطفی جمعه شود. (معجم المطبوعات ج 2).
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) نام شاعری از مردم تبریز. پدر وی عرفی به کمانگری مشهور بوده است . وی به سیاحت هندوستان رفت و از جهانگیری شاه نواخت یافت و موزون الملک عنوان گرفت . این بیت او راست :ز روزگار بود تلخکامی همه کس ز تلخکامی من روزگار تلخ شده ست .(قامو...
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) نام شاعری از مردم کشمیر و برهمنی مذهب . این بیت او راست :یقینم شد که از درددل زارم خبر داردکه هر دم بهر من تدبیر آزاری دگر دارد.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) نام شاعری سبزواری . این بیت او راست :عشق باید به کمال ارنه زلیخا ز چه روپنجه در پنجه کند جذبه ٔ یعقوبی را.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) نوائی . او را دیوانی است به ترکی .
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ ل ُ] (اِخ ) مولانا لطف اﷲبن حسن توقاتی ، مقتول به سال 900 هَ . ق . او راست : حاشیه بر شرح مفتاح سید، رسالة فی الذبح ، تعلیقه بر اوائل شرح مواقف سید، المطالب الالهیة و متن آن در باب علوم متنوعه ، تلخیص التلخیص ، تعلیقه بر اوائل صحیح بخاری ، ا...
-
لطفی
لغتنامه دهخدا
لطفی . [ل ُ ] (اِخ ) شاعری اصفهانی است و این بیت او راست :بکش خنجر که جان بهر تو ای نازک میان دارم تو خنجر در میان داری و من جان در میان دارم .(قاموس الاعلام ترکی ).