کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لصت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لصت
لغتنامه دهخدا
لصت . [ ل َ / ل ِ / ل ُ ] (ع ص ، اِ) دُزد. ج ، لصوت (قیل هی لغة للطی و التاء منه مبدلة من صاد کما یقولون للطس ، طست ). (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] last ۱. قوی.۲. ستبر.۳. استوار.
-
لست
فرهنگ فارسی معین
(لَ سْ) (ص .) 1 - خوب ، نیکو. 2 - قوی .
-
لصة
لغتنامه دهخدا
لصة. [ ل َص ْ ص َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث لص ّ. دزد. ج ، لصات ، لصائص . (منتهی الارب ).
-
لثط
لغتنامه دهخدا
لثط. [ ل َ ] (ع مص ) نرم و سبک انداختن . || سبک و آهسته زدن . آهسته آهسته طپانچه زدن بر پشت . || زیر لب دشنام دادن . || نرم نرم انداختن بهانه جوی . (منتهی الارب ).
-
لثة
لغتنامه دهخدا
لثة. [ ل ِ ث َ ] (ع اِ) نوعی از درخت . (منتهی الارب ). || زیه . گوشت بن دندان . گرداگرد دندان . عمودالاسنان ، فارسیه اراک . (بحرالجواهر). بن دندان . ج ، لثات ، لِثی ً. (منتهی الارب ).- لثة نتنة ؛ بن دندان بدبوی و گنده و فروهشته .- لثة سابقة ؛ بن دندا...
-
لست
لغتنامه دهخدا
لست . [ ل َ ] (اِ) اعتصاب کارگران (در لهجه ٔ کرمان )؟
-
لست
لغتنامه دهخدا
لست . [ ل َ] (ص ) خوب و نیکو. (برهان ) (جهانگیری ) : نفسی پر ز سماع و نفسی پر ز نزاع نفسی لست و ابالی نفسی نفس خریم . مولوی (از جهانگیری ).اما «لست » در این شاهد عربی صیغه ٔ متکلم وحده از«لیس » است یعنی باکی ندارم . مرادف لاابالی . (فرهنگ نظام از حاش...
-
لست
لغتنامه دهخدا
لست . [ل َ ت َ ] (ع فعل ) نیستی تو. و در بیت ذیل ظاهراً مخفف لست اهلا للعطاء و للصلة و امثالهماست : هست فتوای فتوت را قلم در دست اوپاسخ فتوا نعم راند بجای لا و لست .سوزنی .
-
لَّسْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
نیستم
-
لَّسْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
نیستی
-
جستوجو در متن
-
لصوت
لغتنامه دهخدا
لصوت . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لصت . (منتهی الارب ). رجوع به لصت شود.
-
دزد
لغتنامه دهخدا
دزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت ب...