کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لشکری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لشکری کردن
لغتنامه دهخدا
لشکری کردن . [ ل َک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سپاهیگری کردن . در عداد سپاهیان درآمدن : تا آنگه که از آنجای بروند به لشکری کردن یا بمیرند یا پیر شوند. (حدود العالم ).
-
واژههای مشابه
-
علی لشکری
لغتنامه دهخدا
علی لشکری . [ ع َ ی ِ ل َ ک َ ] (اِخ ) ابن موسی لشکری . مکنی به ابوالحسن . ششمین تن از بنی شداد بود که از سال 425 تا441 هَ . ق . بر گنجه حکومت کرد. وی از ممدوحان بزرگ قطران شاعر بود و این شاعر در حدود پانزده شانزده قصیده و قطعه در مدح او دارد و از اش...
-
لشکری پیشه
لغتنامه دهخدا
لشکری پیشه . [ ل َ ک َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) مرد سپاهی : به روزگار سالف در حدود کالف مردی بود لشکری پیشه . (سندبادنامه ص 102).
-
جستوجو در متن
-
پس نشینی کردن
لغتنامه دهخدا
پس نشینی کردن . [ پ َ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعقب کشیدن . عقب نشینی کردن چنانکه لشکری از برابر خصم .
-
غارتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāratidan غارت کردن؛ تاراج کردن: ◻︎ اندر دوید و مملکت او بغارتید / با لشکری گران و سپاهی گزافهکار (منوچهری: ۳۹).
-
اطراق کردن
لغتنامه دهخدا
اطراق کردن . [ اُ طُ / اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقف کردن . منزل گزیدن . لنگ کردن موکب یا شاهی در سفری برای چند روز. توقف کردن مدتی دراز در مکانی . شاهی یا لشکری موقتاً در جایی ماندن .(یادداشت مؤلف ). و رجوع به اُطراق و اُتراق شود.
-
معالات کردن
لغتنامه دهخدا
معالات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با کسی در بلندی نبرد کردن . در بلندی با کسی یا چیزی رقابت کردن : و لشکری که بدان با روزگار معادات و با فلک معالات توان کرد... در جهان آواره گشته ... (نفثةالمصدور). و رجوع به معالاة شود.
-
پیشروی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشروی کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن درمجاور. گذشتن از حد طبیعی و بمجاور درآمدن چنانکه لشکری از مرز. || پیش رفتن . از آنجا که هست فراتر رفتن . || ترقی کردن . کمال یافتن .
-
طزع
لغتنامه دهخدا
طزع . [ طَ ] (ع مص ) آرامش کردن با زن . || پس ماندن و تقاعد ورزیدن لشکری از جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ایلغار کردن
لغتنامه دهخدا
ایلغار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تاختن . (یادداشت بخط مؤلف ). تاخت بردن . ناگاهان بر سر کسی یا لشکری به انبوه زود آمدن . رفتن لشکری خرد بسرعت با مقابله ٔ دشمن مستعد یا گریخته . بسرعت و چالاکی بسوی دشمن رفتن . یراغ ، اسبی را گویند که از بسیاری سوا...
-
ارتجاس
لغتنامه دهخدا
ارتجاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن با آوازی ، چنانکه خانه گاه زلزله . تحرک . اضطراب : ارتجاس بناء. و منه الحدیث : فارتجس ایوان کسری ؛ ای تحرک حرکة سمع لها صوت . (تاج المصادر). || بانگ کردن . (زوزنی ). غریدن . غریدن آسمان . بانگ کردن ابر. || بانگ کردن...
-
غارتیدن
لغتنامه دهخدا
غارتیدن . [ رَ دَ ] (مص جعلی ) (مصدرمنحوت از غارت عربی ) غارت کردن . اغارة : چون دید ماهیان زمستان که در سفرنوروزمه بماند قریب مهی چهاراندر دوید و مملکت او بغارتیدبا لشکری گران و سپاهی گزافه کار.منوچهری .
-
تیزمغزی
لغتنامه دهخدا
تیزمغزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) تندی . بردباری . شتاب کردن در خشم : مکن تیزمغزی و آتش سری نه زینسان بود مهتر لشکری . فردوسی .هرکه فرهنگ ازو فروهید است تیزمغزی از او نکوهیداست . عنصری .رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.