کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لشکرستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لشکرستان
/laškarestān, laškarsetān/
معنی
لشکرگاه؛ جای انبوهی لشکر: ◻︎ ز بانگ تبیره به بربرستان / تو گفتی زمین گشت لشکرستان (فردوسی: ۲/۷۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لشکرستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] laškarestān, laškarsetān لشکرگاه؛ جای انبوهی لشکر: ◻︎ ز بانگ تبیره به بربرستان / تو گفتی زمین گشت لشکرستان (فردوسی: ۲/۷۱).
-
لشکرستان
لغتنامه دهخدا
لشکرستان . [ ل َ ک َ س ِ ] (اِ مرکب ) اردوی سپاه : ز بانگ تبیره به بربرستان تو گفتی زمین گشت لشکرستان .فردوسی .
-
لشکرستان
لغتنامه دهخدا
لشکرستان . [ ل َ ک َ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی جعفر الدیلمی از سرداران ابوعلی سیمجور. وی در جنگ ابوعلی با امیر سبکتکین که به نشابور به روز یکشنبه ٔ بیست و یکم جمادی الاخره ٔ سال 385 هَ . ق . اتفاق افتاداسیر محمود عزنوی و امیر سبکتکین گشت . (ترجمه ٔ تاریخ ...
-
لشکرستان
لغتنامه دهخدا
لشکرستان . [ ل َ ک َ س ِ ] (اِخ ) نام سرداری به عهد کیخسرو : سپاهی بد از روم و بربرستان یکی پیشرو نام لشکرستان .فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
لشکرستان دیلم
لغتنامه دهخدا
لشکرستان دیلم . [ ل َ ک َ س ِ دَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به لشکرستان بن ابی جعفرالدیلمی شود.
-
جستوجو در متن
-
بربرستان
لغتنامه دهخدا
بربرستان . [ ب َ ب َ رِ / ب َ ب َ س ِ ] (اِخ ) مملکت بربر. (ناظم الاطباء). بربرزمین : زبانگ تبیره به بربرستان تو گفتی زمین گشت لشکرستان . فردوسی .شه بربرستان بچنگ گرازگرفتار شد با چهل سرفراز. فردوسی .شه بربرستان بیاراست جنگ زمانه دگرگونه تر شد برنگ ....
-
حبالة
لغتنامه دهخدا
حبالة. [ ح ِ ل َ ] (ع اِ) دام . احبول . احبولة. (منتهی الارب ). پای دام . (نصاب ) (دستوراللغة) (منتهی الارب ). دام صیاد. (منتهی الارب ). دام داهول . (محمودبن عمر ربنجنی ). و در بعض از لغت نامه ها:نوعی از دام . و در نسخه ای از مهذب الاسماء: دام آهو.و ...
-
ستان
لغتنامه دهخدا
ستان . [ س ِ ] (ص ، ق ) برپشت خوابیده . (برهان ). پشت بازافتاده و به پشت خوابیده . (آنندراج ). بازخفته بقفا. (حفان ). بر قفا خفته . (صحاح الفرس ). برپشت غلطیدن . (شرفنامه ). بر پشت بازخفته . (اوبهی ). کسی که بر پشت خود خوابیده باشد. (غیاث ) : یاد کن ...
-
لشکر
لغتنامه دهخدا
لشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . (المعرب جوالیقی ص 230). خیل . حشم . بهمة. (منتهی الارب ). حثحوث . قشون . سریة. (دهار). رج...