کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لشکرداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لشکرداری
/laškardāri/
معنی
نگهداری لشکر؛ فرماندهی لشکر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لشکرداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] laškardāri نگهداری لشکر؛ فرماندهی لشکر.
-
لشکرداری
لغتنامه دهخدا
لشکرداری . [ ل َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل لشکردار. نگاه داشتن لشکر. نگهداری لشکر : و قاعده ای نهاد در آیین پادشاهی و لشکرداری و عدل میان جهانیان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 88).
-
جستوجو در متن
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن هبةاﷲ واسطی ، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به مجدالدین و معروف به ابن البوقی وزیر. دانشمندی از خاندان علم و ادب و ریاست بود و از سال 621 هَ . ق . به مدت ده سال با کمال کاردانی و حسن تدبیر وزارت خوزستان را به عهده داشت و د...
-
لشکر
لغتنامه دهخدا
لشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . (المعرب جوالیقی ص 230). خیل . حشم . بهمة. (منتهی الارب ). حثحوث . قشون . سریة. (دهار). رج...