کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لسان العصفور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لسان العصفور
لغتنامه دهخدا
لسان العصفور. [ ل ِنُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) برگ زیتون هندی . طالیسفر. (از بحر الجواهر). رجوع به گنجشک زوان و زبان گنجشک شود. ضریر انطاکی در تذکره آرد: ثمرالدردار عراجین کالحبة الخضراء الا فی الاستطالة کان غلفه ورق الزیتون الملفوف داخلها الثمرة الی صف...
-
واژههای مشابه
-
لِسَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
زبان - گویش
-
لسان الثور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] lesānosso[w]r = گاوزبان
-
لسان الحمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] lesānolhamal = بارهنگ
-
لسان العصافیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] lesānol'asāfir = زبانگنجشک
-
لسان الغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] lesānolqeyb آنکه اسرار نهانی گوید. Δ لقب خواجهشمسالدین محمد حافظ شیرازی.
-
لسان الغیب
فرهنگ فارسی معین
(لِ نُ لْ غَ) [ ع . ] (ص مر. اِمر.) 1 - آن که اسرار نهانی و پنهان گوید. 2 - لقب خواجه شمس الدین محمد حافظ غزل سرای نامی ایران .
-
لسان بایره
لغتنامه دهخدا
لسان بایره . [ ل ِ ی ِ رَ ] (اِخ ) از دیهها و از کرود قم . (تاریخ قم ص 137).
-
لسان حق
لغتنامه دهخدا
لسان حق . [ ل ِ ن ِ ح َق ق ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبان حق . لسان الحق : هر که باشدلسان حق جانابه کلام خدا بود گویا.(ازآنندراج ).
-
لسان ا
لغتنامه دهخدا
لسان ا. [ ل ِ نُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) حجت و کلام خدای . یقال فلان ینطق بلسان اﷲ. (منتهی الارب ). رجوع به لسان شود.
-
لسان الابل
لغتنامه دهخدا
لسان الابل . [ ل ِ نُل ْ اِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) حکیم مؤمن گوید: غیر رعی الابل است . نباتش مابین گیاه و درخت و پرشاخ و پراکنده و مربع و مایل بسفیدی و برگش شبیه به برگ به و از آن درازتر و عرضش کمتر و با زغب نرمی سفید و ثقیل الرائحة مایل بخوبی و ثمرش زر...
-
لسان البحر
لغتنامه دهخدا
لسان البحر. [ ل ِ نُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) پیش رفتگی آب در خاک . خلیج : بحر قلزم لجه ای است از دریای هند و آن را بحر احمر گفته اند. طرف شرقیش دیار یمن و عرب است و طرف غرب .... و طول این بحر بر وریب طول و عرض ربع مسکون است و از قلزم تا یمن چهار صد و ش...
-
لسان البحر
لغتنامه دهخدا
لسان البحر. [ ل ِ نُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سیپیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سیبیا و رجوع به آذاریقون و ارنب البحر شود. قناطة. استخوان سیبیا. خزفة سیبیا . استخوان سرطان بحری . سیپیاست . (فهرست مخزن الادویه ). زبدالبحر. کف ِ دریا.
-
لسان البر
لغتنامه دهخدا
لسان البر. [ ل ِ نُل ْ ب َرر ] (ع اِ مرکب ) پیش رفتگی خاک در آب . دماغه . شبه جزیره : واللسان لسان البر الذی ادلعه فی الریف علیه الکوفة الیوم والحیرة قبل الیوم . (معجم البلدان ذیل کلمه ٔ لسان ).