کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لزاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لزاز
لغتنامه دهخدا
لزاز. [ ل ِ ] (اِخ ) نام اسب حضرت رسول (ص ) که مقوقس والی مصر با ماریه ٔ قبطیه هدیه فرستاد.(منتهی الارب ). نام اسب حضرت رسول . (مهذب الاسماء).
-
لزاز
لغتنامه دهخدا
لزاز. [ ل ِ ] (ع اِ) پشتوان در. (منتهی الارب ). چوپ که پس در افکنند. ج ، لزز. (مهذب الاسماء). || سریش . گویند فلان لِزازُ خصم ؛ یعنی سریش خصم است . || (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).
-
لزاز
لغتنامه دهخدا
لزاز. [ ل ِ] (ع مص ) با هم دشمنی کردن . با هم دشمنانگی کردن . با هم خصومت ورزیدن . دشمنی . دشمنانگی . خصومت . ملازه .
-
واژههای مشابه
-
ابوالفقعس لزاز
لغتنامه دهخدا
ابوالفقعس لزاز. [ ] (اِخ ) نام یکی از فصحای عرب . (ابن الندیم ).
-
واژههای همآوا
-
لذاذ
لغتنامه دهخدا
لذاذ. [ ل َ ] (ع مص ) لذاذة. خوشمزه یافتن چیزی را. || مزه یافتن : لذّ هُوَ؛ مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب ). || خوش خوردن . (تاج المصادر).
-
لذاذ
لغتنامه دهخدا
لذاذ. [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لذیذ. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لزز
لغتنامه دهخدا
لزز. [ ل َ زَ ] (ع ِا) پشتیوان در. (منتهی الارب ). لزاز.
-
نزاز
لغتنامه دهخدا
نزاز. [ ن ِ ](ع اِ) نزاز شرّ، نزیز شر؛ آنکه به بدی چسبان و ملازم است . (از منتهی الارب )؛ که از بدی دور نمی شود. (از المنجد). لزاز. (از اقرب الموارد). || (مص ) منازعة. منافسة. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
ملازة
لغتنامه دهخدا
ملازة. [ م ُ لازْ زَ ] (ع مص ) برچسبیدن با هم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). لازته ملازة و لزازاً؛ برچسبیدم به آن . (ناظم الاطباء). || با هم عداوت و دشمنی کردن . لِزاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
-
پشتیوان
لغتنامه دهخدا
پشتیوان . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) چوبی که بر دیوار نصب کنند بجهت استحکام . (برهان قاطع). پشتیبان . پشتوان . پشتبان : لَزَز؛ پشتیوان در. (منتهی الارب ). لزاز؛ پشتیوان در. (منتهی الارب ). تکیه گاه : که پشتیوان و پشت روزگاری . نظامی .|| یار. یاریگر. مددکار. ...
-
خصومت
لغتنامه دهخدا
خصومت . [ خ ُ م َ ] (ع اِمص ) عداوت . دشمنی . منازعة. نبرد. جنگ . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مُلازَّه لِزاز. (یادداشت بخط مؤلف ) : این قوم که حدیث ایشان یاد می کنم سالهای دراز است تا گذاشته اند و خصومتها بقیامت افتاده است . (تاریخ بیهقی ).ب...
-
دشمنی
لغتنامه دهخدا
دشمنی . [ دُ م َ ] (حامص مرکب ) مقابل دوستی . بغض و عداوت . (آنندراج ). عداوت و خصومت . کراهت و نفرت . (ناظم الاطباء). اوثر. بغض . بغضاء. تبل .تعادی . تنازع . حساکة. حسک . حسکة. حسیکة. دبار. دعث .ذحل . سبر. شحناء. شحنة. شناءة. شنف . طائلة. عداوة. غلظ...