کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لر باریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 15 هزارگزی شمال باختری بجنورد و 2 هزارگزی باختر مالرو بجنورد به نجف آباد واقع است . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 265 تن . آب آن از چشمه ...
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل َ ] (اِخ ) یکی از ناحیه های ارومیه است مشتمل بر هفده ده . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 177).
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل َ ] (اِخ )دهی از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 18 هزارگزی اردبیل و 6 هزارگزی شوسه ٔ آستارا به اردبیل . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 1139 تن . آب آن از رودخانه ٔ بالخلو و چشمه و محصول آن غلات و حب...
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل َ ] (اِخ )یکی از بلوکات مهاباد. (جغرافیای غرب ایران ص 67).
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ ق َ رَ ل ُ ] (اِخ ) قرالر. رجوع به قرالر شود.
-
قره لر
لغتنامه دهخدا
قره لر. [ق َ رَ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش میاندوآب شهرستان مراغه در قسمت جنوب خاوری بخش . ازشمال و خاور به دهستان چهاردولی و بخش شاهین دژ، از جنوب و باختر به بخش بوکان از شهرستان مهاباد. موقع طبیعی دهستان کوهستانی و هوای آن معتدل...
-
لر بزرگ
لغتنامه دهخدا
لر بزرگ . [ ل ُ رِ ب ُ زُ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: ولایت لرستان دو قسم است . لر بزرگ و لر کوچک به اعتبار دو برادر که در قرب سنه ٔ ثلاثمائه ٔ (300 هَ . ق .). حاکم آنجابوده اند. (تاریخ گزیده ص 537). و هم او گوید در ذکرعراق عجم : تومان لر بزرگ ولایتی...
-
لر طاهرتاتی
لغتنامه دهخدا
لر طاهرتاتی . [ ل ُ رِ هَِ ] (اِخ ) نام قبیله ای است : یک قبیله همه کرد و لر طاهرتاتی چه بگویم طبق تلمه ٔ حیواناتی .میرنجات (از آنندراج ).
-
لر فیلی
لغتنامه دهخدا
لر فیلی . [ ل ُ رِ ف َ ] (اِخ ) طایفه ای از لران لرستان . یعنی لران ساکن اطراف خرم آباد که ناحیه ٔ فیلی باشد.
-
لر کوچک
لغتنامه دهخدا
لر کوچک . [ ل ُ رِ چ َ ] (اِخ ) لرستان . حمداﷲ مستوفی گوید: تومان لر کوچک ولایتی معتبر است حقوق دیوانی آنجا که [ به دیوان ] اتابک میرفته صد تومان بوده است اماآنچه به دیوان مغول میدهند نه تومان و یکهزار دیناربه دفتر درآمده است . (نزهةالقلوب چ اروپا ص ...
-
لک لر
لغتنامه دهخدا
لک لر. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز، واقع در سی هزارگزی جنوب باختری سراسکند و پنج هزارگزی خط آهن میانه به مراغه . کوهستانی ، معتدل و دارای 203 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود. محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی ...
-
مریم لر
لغتنامه دهخدا
مریم لر. [م َرْ ی َ ل َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه خوی به ماکو،میان شاه بولاغی و پالان توکن در 71 هزار متری خوی .
-
احمد لر
لغتنامه دهخدا
احمد لر. [ اَ م َ دِ ل ُ ] (اِخ ) خوندمیر در حبیب السیر آرد: در روز بیست وسیم ربیعالاخر سنه ٔ ثلاثین و ثمانمائه (830 هَ . ق .) در وقتی که [ میرزا شاهرخ ] بمسجد جامع درون بلده ٔ فاخره ٔ هرات نماز گذارده بعزم سواری از مصلی برخاست و روان شد کپنک پوش احم...
-
افراسیاب لر
لغتنامه دهخدا
افراسیاب لر. [ اَ ب ِل ُ ] (اِخ ) همان افراسیاب اتابک از اتابکان لر است .رجوع به این کلمه و تاریخ غازان ص 105 و 106 شود.
-
امت لر
لغتنامه دهخدا
امت لر. [ اُم ْ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رزن شهرستان همدان با 750 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و کمی انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).