کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لرزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لرزیدن
/larzidan/
معنی
جنبیدن؛ تکان خوردن؛ لرز کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: لرزید
بن حال: لرز
دیکشنری
dodder, flicker, judder, palpitate, pulsate, quake, quaver, quiver, rock, shake, thrill, tremble, vibrate
-
جستوجوی دقیق
-
لرزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) larzidan جنبیدن؛ تکان خوردن؛ لرز کردن.
-
لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
(لَ دَ) (مص ل .) جنبیدن ، تکان خوردن .
-
لرزیدن
لغتنامه دهخدا
لرزیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) ارتعاد. (تاج المصادر). رعدة. ارتعاش . اهراع . ارتعاص . ارتعاس . تقرقف . مرتعد شدن . تخلج . مصد. تمجمج . شفشفة. رجرجة. (منتهی الارب ). رجف . رجیف . (تاج المصادر). رجفان . ارتجاج . رعس . رعش . ترعد. ارتعاج . رجد. ترجید. (منتهی...
-
لرزیدن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتجاف , ارتجف , ارتعش , تذبذب , رجفة , رعشة , سمن , قشعريرة , هزة
-
لرزیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: belarzi طاری: larzây(mun) طامه ای: larzâɂan طرقی: larzâymun کشه ای: larzâymun نطنزی: larzâɂan
-
لرزیدن
لهجه و گویش بختیاری
larzidan لرزیدن.
-
واژههای مشابه
-
جان لرزیدن
لغتنامه دهخدا
جان لرزیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به نشاط آمدن . بجنبش آمدن دل . به تبش افتادن دل : همی بخندد از تو دل که بس با زیب و فرهنگی همی بر تو بلرزد جان که بس بی عیب و همتایی .جمال اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
دل لرزیدن
لغتنامه دهخدا
دل لرزیدن . [ دِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) نگران و مضطرب شدن از غمی یا شفقتی یا حادثه ای .- دل بر کسی لرزیدن ؛ کنایه از غمخواری و مهربانی کردن . (از برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).
-
پشت لرزیدن
لغتنامه دهخدا
پشت لرزیدن . [ پ ُ ل َ دَ ] (مص مرکب ) و پشت بلرزیدن کسی را. نهایت ترسیدن : از دیدن سپاه ایران پشت ترکان بلرزید.
-
دیک دیک لرزیدن
لغتنامه دهخدا
دیک دیک لرزیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) سخت لرزیدن . بشدت لرزیدن . چنانکه از نوبه و سرما. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
از سرما لرزیدن
دیکشنری فارسی به عربی
رعشة
-
لرزیدن صدای ناهنجار
دیکشنری فارسی به عربی
جرة
-
لرزیدن (از سرما)
دیکشنری فارسی به عربی
رتوش