کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لدنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لدنی
/ladonni/
معنی
جبلی؛ فطری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لدنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به لدن) [عربی: لدنیّ] ladonni جبلی؛ فطری.
-
لدنی
فرهنگ فارسی معین
(لَ دُ نُِ ی ) [ ع . ] (اِ.) فطری ، ذاتی .
-
لدنی
لغتنامه دهخدا
لدنی . [ ل َ دُن ْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به لدُن . فطری . جبلی . آنچه کسی را بدون سعی او و کوشش غیر، محض بفضل خویش از نزد خود حق تعالی عطا فرموده باشد یا بدون تعلیم غیر از نزد طبیعت ذهن او باشد و این منسوب است به لدن که به معنی نزد است . (غیاث ) (...
-
واژههای مشابه
-
لَّدُنِّي
فرهنگ واژگان قرآن
نزد من - سوی من
-
جستوجو در متن
-
بَلَغْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
رسیدی(در جمله "قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْراً ":از جانب من به عذر قابل قبولی رسیده ای )
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سرّ، جمع: اَسرار] ser[r] امر پوشیده و نهفته؛ راز.〈 سرّ لدن (لدنی): راز الهی: ◻︎ تا که در هر گوش نآید این سخن / یک همی گویم ز صد سرّ لدن (مولوی: ۱۰۶).
-
آب خضر
لغتنامه دهخدا
آب خضر. [ ب ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب زندگانی ، و مجازاً علم لدنّی . (برهان ) : در کلک تو سرّ غیب مضمردر لفظ تو آب خضر مدغم .کمال الدین اصفهانی .
-
تطهیر گرفتن
لغتنامه دهخدا
تطهیر گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تطهیر یافتن . پاک شدن . طهارت یافتن : صادق آن مهبط اسرار لدنی که گرفت دامن شرع ز سرچشمه ٔ علمش تطهیر. علی خراسانی (از آنندراج ).و رجوع به تطهیر شود.
-
وقوف داشتن
لغتنامه دهخدا
وقوف داشتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) اطلاع داشتن : بر دقایق لغت سریانی و عبرانی وقوفی تمام داشت . (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین ).- وقوف عددی ؛ این ترکیب در کتاب انیس الطالبین آمده است ولی معنی آن روشن نیست : مردی از اهل اﷲ به ایشان رسید و وقوف عد...
-
لوح ناخوانده
لغتنامه دهخدا
لوح ناخوانده . [ ل َ / لُو خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که لوح نخوانده باشد. که مبادی نخستین خواندن نداند. در فرهنگ سکندرنامه مراد از لوح ناخوانده ، شعرای خام است . (آنندراج ). || کنایه از علم لدنی باشد و آن مخصوص پیغمبران و امامان است . (برهان )....
-
جبلی
لغتنامه دهخدا
جبلی . [ج ِ ب ِل ْ لی ] (ع ص نسبی ) خلقی . طبیعی . (از آنندراج ). منسوب به جِبِلَّه . همچنانکه طبیعی منسوب به طبیعة است یعنی ذاتی است و در اثر اعمال فطرة یا باریتعالی در بدن بوجود آمده است . (از اقرب الموارد). طبیعی . خلقی . ذاتی . اصلی . (ناظم الاطب...
-
اولین
لغتنامه دهخدا
اولین . [ اَوْ وَ ] (ص نسبی ) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین . (غیاث اللغات ). نخستین . صفت تعیینی عددی به معنی نخستین . (ناظم الاطباء) : اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تودشمنکام ...
-
علم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: علوم] 'elm ۱. دانستن؛ یقین کردن.۲. یقین.۳. (اسم) معرفت؛ دانش.〈 علم ازلی: علم الهی؛ علم غیب.〈 علم اسفل: [قدیمی] حکمتِ طبیعی.〈 علم اوسط: علم ریاضی.〈 علم بیان: [قدیمی] علمی که بهوسیلۀ آن میتوان فهمید کدام...