کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لدم
لغتنامه دهخدا
لدم . [ ل َ ] (ع اِ) آواز سنگ و جز آن که بر زمین افتد. منه الحدیث و اﷲ لااکون مثل الضبع تسمع اللدم حتی تخرج فتصاد. رجوع به «کفتار خانه نیست » در امثال و حکم شود. فدم ثدم لدم ، از اتباع است . (منتهی الارب ).
-
لدم
لغتنامه دهخدا
لدم . [ ل َ ] (ع مص ) طپانچه زدن . (منتهی الارب ). بر روی زدن زن . (زوزنی ). || زدن به چیز گران تا آوازش شنیده شود. || روی برزدن . || درپی کردن جامه . (منتهی الارب ). پاره در جامه دادن . (تاج المصادر). || کوماج را به کف دست بر زدن تا پهن گردد. (منتهی...
-
لدم
لغتنامه دهخدا
لدم . [ ل َ دَ ] (ع اِ) حرمتهای خویشان بدانجهت که حرمت مصلح و اصل خویشان است همچو درپی جامه ولو یقال اللدم اللدم یعنی حرمت ما حرمت شماست و خانه ٔ ما خانه ٔ شما فرقی میان ما و شما نیست وقتی گویند که اراده ٔ تأکید مُحالفت دارند. (منتهی الارب ).
-
لدم
لغتنامه دهخدا
لدم . [ ل َ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لادم . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لادم
لغتنامه دهخدا
لادم . [ دِ ] (ع ص ) درپی کننده ٔ جامه . (منتهی الارب ). وصّال . پاره زننده . || زننده . || تپانچه زننده . (منتهی الأرب ). ج ، لَدَم .
-
بواء
لغتنامه دهخدا
بواء. [ ب َ ] (ع ص ) برابر. یقال : دم فلان بواء بدم فلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معادل . (اقرب الموارد). دم فلان بواء لدم فلان ؛ ای معادل له و دمه . فان تکن القتلی بواء؛ ای متساوین . (اقرب الموارد). کلمناهم فاجابونا عن بواء واحد؛ ...
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [وَ ] (اِخ ) نام محلی در 24 هزار گز فاصله از ساوه که آبه و آوج نیز گویند و آن در قدیم شهری بوده و آثار قدیمه ٔ بسیار پیرامون آن دیده میشود. و صاحب حدودالعالم گوید: آوه شهرکیست از جبال ، انبوه و آبادان و هوای درست و راه حجاج خراسان . و در نزهةال...
-
رقة
لغتنامه دهخدا
رقة. [ رَق ْ ق َ ] (اِخ ) شهری در کنار رود فرات و اکنون خراب و ویران است . (ناظم الاطباء). شهری است بر فرات مقدم دیار ربیعة. (منتهی الارب ). شهر مشهوری است در ساحل فرات از جانب شرقی آن و از آن تا حران که یکی از بلاد جزیره است سه روز راه است . (از معج...
-
طپانچه زدن
لغتنامه دهخدا
طپانچه زدن . [ طَ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن کسی را. چک زدن . طپنچه زدن . لطمه زدن . زخم با کف دست زدن . ضفد. خمش . طرف . ذح . سفع. سفق . لفخ . لظه . لطس . لخ . لمه .طر. لخم . لدم . لخب . لهط. موج . (منتهی الارب ): سفق ، مطس ؛ طپانچه بر رو...