کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحیم کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لحیم کاری
/lahimkāri/
معنی
لحیم کردن ظرفهای فلزی؛ جوشکاری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
weld
-
جستوجوی دقیق
-
لحیم کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] lahimkāri لحیم کردن ظرفهای فلزی؛ جوشکاری.
-
لحیم کاری
لغتنامه دهخدا
لحیم کاری . [ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل پیوند ظروف مسی و برنجی و غیره .
-
لحیم کاری
واژهنامه آزاد
کَفشیرکاری.
-
واژههای مشابه
-
لحيم
دیکشنری عربی به فارسی
لحيم , کفشير , جوش , وسيله التيام واتصال , لحيم کردن , جوش دادن , التيام دادن
-
soldering 1
لحیمکاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] نوعی ایجاد اتصال با استفاده از فلز پرکننده در دمای پایینتر از 450 درجۀ سلسیوس و زیر نقطۀ ذوب فلز پایه که در آن نفوذ در اتصال براثر خاصیت مویینگی است متـ . لحیمکاری نرم soft soldering
-
آب لحیم
لغتنامه دهخدا
آب لحیم . [ ب ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوهر نمک .
-
لحیم کردن
لغتنامه دهخدا
لحیم کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کفشیر کردن . ملتئم کردن . پیوند کردن ظرف مسی و برنجی و ظرف فلزین شکسته را. جوش دادن . پیوستن فلزی به فلز دیگر بوسیله ٔ لحیم مثلاً باتنکار الصاغة و غیره .
-
لحیم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لحيم
-
brazing, hard soldering
لحیمکاری سخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] نوعی ایجاد اتصال با استفاده از فلز پرکننده در دمای بالاتر از 450 درجۀ سلسیوس و زیر نقطۀ ذوب فلز پایه که در آن نفوذ در اتصال براثر خاصیت مویینگی است
-
soft soldering
لحیمکاری نرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] ← لحیمکاری 1
-
جستوجو در متن
-
soldering iron
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آهن لحیم کاری، هویه، هویه لحیم کاری
-
solderers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لحیم کاری، لحیم گر
-
solderer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لحیم کاری، لحیم گر