کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لحیان
معنی
(لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آب کم . 2 - گودالی که سیل کنده باشد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لحیان
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آب کم . 2 - گودالی که سیل کنده باشد.
-
لحیان
لغتنامه دهخدا
لحیان . [ ل َح ْ ] (اِخ ) نام کوشک نعمان در حیرة. (منتهی الارب ). ابیض نعمان . قصری که نعمان به حیره داشت . حاتم طائی گوید : و مازلت اسعی بین خص ّ و دارةو لحیان حتی خفت ُ ان اتنصرا.(معجم البلدان ).
-
لحیان
لغتنامه دهخدا
لحیان . [ ل َح ْ ] (ع اِ) تثنیه ٔ لَحْی . (معجم البلدان ذیل کلمه ٔ لحیان ).
-
لحیان
لغتنامه دهخدا
لحیان . [ ل ِح ْ ] (اِخ ) پدر بطنی است و هو لحیان بن هذیل بن مدرکةبن الیاس بن مضر. (منتهی الارب ). و اسامةبن عمرو الفقیه از نسل اوست . (الاعلام زرکلی ج 3).لحیان از بنی هذیل اند. (تاریخ گزیده ص 126).
-
لحیان
لغتنامه دهخدا
لحیان . [ ل ِح ْ ] (اِخ ) مغاکی آب دار. یا گوی از آن بنی ابوبکربن کلاب . (معجم البلدان ).
-
لحیان
لغتنامه دهخدا
لحیان . [ ل ِح ْ ] (ع اِ) آب اندک . || گو که سیل کنده باشد. (منتهی الارب ). || نام شکلی از شانزده شکل رمل به این صورت : -ااا-(آنندراج ). || (ص ) لحیانی . ریشو. بلمه . صاحب ریش دراز.
-
لحیان
لغتنامه دهخدا
لحیان . [ ل ُح ْ ] (اِخ ) ذولحیان لقب اسدبن عوف است . (منتهی الارب ).
-
لحیان
لغتنامه دهخدا
لحیان .[ ل ُح ْ ] (اِخ ) نام دو رودبار است . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
غزوه ٔ بنی لحیان
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ بنی لحیان . [ غ َزْ وَ ی ِ ب َ ل ِح ْ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ عُسفان . رجوع به بنی لحیان و عسفان شود.
-
واژههای همآوا
-
لهیان
لغتنامه دهخدا
لهیان . [ ل ُهَْ ] (ع مص ) لهی ّ. مشغول از چیزی شدن و دست بداشتن از آن . (زوزنی ).روی گردانیدن . || غافل شدن . || دوست داشتن چیزی را و شگفتی از آن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
غزوه ٔ عسفان
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ عسفان . [ غ َزْ وَ ی ِ ع ُ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ بنی لحیان . رجوع به بنی لحیان و عسفان شود.
-
ابوعزه
لغتنامه دهخدا
ابوعزه . [ اَ ع َزْ زَ ] (اِخ ) هذلی . یساربن عبد یا یساربن عمرو از بنی لحیان نزیل بصره . صحابی است .