کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لحن
/lahn/
معنی
۱. آواز خوش.
۲. [جمع: لُحون] فحوای کلام.
۳. (موسیقی) [قدیمی] آهنگ کلام.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آوا، آواز، آهنگ، صوت، نغمه، نوا
برابر فارسی
آهنگ، نوا
دیکشنری
accent, key, manner, note, overtone, style, term, tone, turn
-
جستوجوی دقیق
-
melody
لحن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] توالی اصوات با دیرشهای مختلف براساس عرف و ذوق فرهنگی
-
لحن
واژگان مترادف و متضاد
آوا، آواز، آهنگ، صوت، نغمه، نوا
-
لحن
فرهنگ واژههای سره
آهنگ، نوا
-
لحن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: الحان] lahn ۱. آواز خوش.۲. [جمع: لُحون] فحوای کلام.۳. (موسیقی) [قدیمی] آهنگ کلام.
-
لحن
فرهنگ فارسی معین
(لَ حْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آواز خوش و موزون . 2 - سخن ، معنی سخن . ج . الحان .3 - ویژگی یا چگونگی صدا یا موسیقی . 4 - صدایی با گام و ارتعاش معین . 5 - سبک یاشیوة بیان یک مطلب .
-
لحن
لغتنامه دهخدا
لحن . [ ل َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ). آواز خوش و موزون . ج ، الحان و لحون و فی الحدیث اقرؤاالقرآن بلحون العرب ؛ ای بصوت العرب لابصوت العجم . (منتهی الارب ). آهنگ . شکن . شکن در سرود. کشیدن آواز در سرود. (زمخشری ). راه . راه که برگویند. (السامی ...
-
لحن
لغتنامه دهخدا
لحن . [ ل َ ] (ع مص ) گفتن کسی را سخنی که او فهمد و بر دیگران پوشیده ماند. (منتهی الارب ). رساندن به کسی یعنی گفتن و فهماندن بدو بی آنکه دیگری فهم کند. سخن سربسته گفتن که جز مخاطب فهم نکند. (تاج المصادر). || میل کردن به کسی . (منتهی الارب ). چسپیدن ب...
-
لحن
لغتنامه دهخدا
لحن . [ ل َ ح َ ] (ع مص ) فهمیدن سخن را. (منتهی الارب ). || دریافتن . (تاج المصادر). دریافتن و آگاه و خبردار گردیدن به حجت خود. (منتهی الارب ). || زیرک شدن . || خطا کردن در خواندن و در اعراب . رجوع به لَحن شود. (منتهی الارب ).
-
لحن
لغتنامه دهخدا
لحن . [ ل َ ح ِ ] (ع ص ) فطن . (اقرب الموارد). رجل ٌ لحن ؛ مردی دانا به عاقبت کار. (مهذب الاسماء).
-
لحن
دیکشنری عربی به فارسی
ميزان کردن , وفق دادن , کوک کردن
-
لحن
دیکشنری فارسی به عربی
نغمة
-
واژههای مشابه
-
melody model
لحن الگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یک طرح ذهنی لحنی که خطِمشی تغییرات عینی لحن را تشکیل میدهد
-
melogenic
لحنانگیخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ویژگی نوعی موسیقیِ آوازی که در آن نحوهای موسیقایی و کلامی در هم تنیده شدهاند
-
leitmotif, leading motive
لحن معرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ایدهای موسیقایی که در یک قطعۀ موسیقی، معمولاً اپرا، برای تداعی شخص و شیء و احساس و مانند آن تکرار میشود