کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحظة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لحظة
معنی
دم , ان , لحظه , ماه کنوني , مثال , فورا , يک ان , يک لحظه , يک دم , هنگام , زمان , اهميت , تيک تيک , چوبخط , سخت ترين مرحله , علا مت , نشاني که دررسيدگي و تطبيق ارقام بکارميرود , خطنشان گذاردن , خط کشيدن , چوبخط زدن , نسيه بردن , انواع ساس وکنه وغريب گز وغيره
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لحظة
لغتنامه دهخدا
لحظة. [ ل َ ظَ ] (اِخ ) جایی است شیرناک به تهامه و منه یقال : اسد لحظة کما یقال اسدالشری . (منتهی الارب ).
-
لحظة
لغتنامه دهخدا
لحظة. [ ل َ ظَ ] (ع اِ) لحظه . یکبار نگاه کردن به گوشه ٔ چشم . || یک چشم بهم زدن . چشم زد. طرفه . دَم . آن : گریزان دراین بیشه جستم پناه رسیدستم این لحظه ایدر ز راه . فردوسی .که به باقی عمر یک لحظه رو نتابم ز خدمتت پس از این . مسعودسعد.نبود باید می ...
-
لحظة
دیکشنری عربی به فارسی
دم , ان , لحظه , ماه کنوني , مثال , فورا , يک ان , يک لحظه , يک دم , هنگام , زمان , اهميت , تيک تيک , چوبخط , سخت ترين مرحله , علا مت , نشاني که دررسيدگي و تطبيق ارقام بکارميرود , خطنشان گذاردن , خط کشيدن , چوبخط زدن , نسيه بردن , انواع ساس وکنه وغري...
-
واژههای مشابه
-
لحظه
واژگان مترادف و متضاد
آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، لمحه، نفس، وقت، وهله
-
لحظه
فرهنگ واژههای سره
دم
-
لحظه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لحظَة، جمع: لَحَظات] lahze یک چشم به هم زدن؛ یکدم.
-
لحظه
فرهنگ فارسی معین
(لَ ظَ یا ظِ) [ ع . لحظة ] (اِ.) 1 - یک چشم به هم زدن . 2 - یک دم . ج . لحظات .
-
لحظه
دیکشنری فارسی به عربی
ثانية , دقيقة , لحظة , هالة
-
لحظه به لحظه
فرهنگ واژههای سره
دمادم، دم به دم
-
shot break,shot instant, time break
لحظۀ انفجار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] لحظۀ ایجاد موج لرزهای در چشمۀ لرزه
-
آخرین لحظه
فرهنگ واژههای سره
واپسین دم
-
نیم لحظه
لغتنامه دهخدا
نیم لحظه . [ ل َ ظَ / ظِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) نصف لحظه . نصف دقیقه . یک دم . زمان بسیار اندک . (ناظم الاطباء). لحظه ای به غایت کوتاه . یک چشم به هم زدن . زمانی کمتر از یک لحظه و یک لمحه .
-
یک لحظه
لغتنامه دهخدا
یک لحظه . [ ی َ / ی ِ ل َ ظَ / ظِ ] (ق مرکب ) یک دم . یک نفس . لحظه ای . || یک باره . یک دفعه . بالمره . یک جا : نُه دایره یک لحظه کناره کند از سیرگر بروزد از مرکب عزم تو غباری .سنائی .
-
یک لحظه
دیکشنری فارسی به عربی
لحظة