کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لجه
/lojje/
معنی
۱. میانۀ دریا.
۲. [قدیمی] جماعت بسیار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. میانهدریا
۲. پرتگاه، ورطه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لجه
واژگان مترادف و متضاد
۱. میانهدریا ۲. پرتگاه، ورطه
-
لجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لجَّة، جمع: لُجَج] lojje ۱. میانۀ دریا.۲. [قدیمی] جماعت بسیار.
-
لجه
فرهنگ فارسی معین
(لُ جَّ) [ ع . ] (اِ.) میانة دریا.
-
لجه
واژهنامه آزاد
میان دریا
-
لجه
واژهنامه آزاد
لُجّة؛ [واژه ی عربی به معنی] میانه ی دریا؛ جماعت بسیار
-
واژههای مشابه
-
لجة
لغتنامه دهخدا
لجة. [ ل َج ْ ج َ ] (ع اِ) آواز و بانگ و فریاد. گویند: سمعت لجتهم ؛ ای اصواتهم . (منتهی الارب ). غوغا.
-
لجة
لغتنامه دهخدا
لجة. [ ل ِ ج َ ] (ع مص ) ولوج . درآمدن . (منتهی الارب ).
-
لجة
لغتنامه دهخدا
لجة. [ ل ُج ْ ج َ ] (ع اِ) میانه ٔ آب دریا و معظم آن . (منتهی الارب ). میان دریا. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). دورترین موضع دریا. آنجای دریا که آب بیشتری دارد. جایی که آب بسیار باشد. عمیق ترین موضع دریای ژرف . (آنندراج ). ج ، لُجج : آری به...
-
لُجَّةً
فرهنگ واژگان قرآن
آبی عمیق و فراوان - جایی که آب در آن موج می زند
-
لجهٔ
واژهنامه آزاد
میانه ی دریا.
-
لجه گوراب
لغتنامه دهخدا
لجه گوراب . [ ل َ ج ِ ] (اِخ ) نام دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان رشت ، واقع در شش هزارگزی خاوری رشت کنار راه شوسه ٔ رشت به لاهیجان . دارای 849 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
لجه غم
واژهنامه آزاد
دریای غم
-
واژههای همآوا
-
لجح
لغتنامه دهخدا
لجح . [ ل َ ج َ ] (ع اِ) پلک بالایین چشم . || (مص ) گوشت گرفتن بام چشم . || روان شدن خم چشم . (منتهی الارب ). || چشم پر خیم کردن . (زوزنی ).