کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لجن خام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آمایش گرمایی لجن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ← آمایش گرمایی
-
sludge bulking
حجیم شدن لجن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] پدیدهای در تصفیهخانههای لجنِ فعال که در نتیجۀ آن لجن بهآسانی تهنشین نمیشود
-
sludge drying bed
بستر لجنخشککن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] بستری از شن یا سایر مواد نفوذپذیر که در آن آب لجن ازطریق زهکشی یا تبخیر گرفته میشود
-
sludge volume index, SVI
شاخص حجمی لجن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حجمی که یک گِرم لجن، پس از تهنشینی به مدت سی دقیقه، در یک استوانۀ مدرج اشغال میکند
-
لجن مال کردن
لغتنامه دهخدا
لجن مال کردن . [ ل َ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهمتها بر کسی نهادن . با تهمت او را بدنام کردن .
-
لجن مالی کردن
لغتنامه دهخدا
لجن مالی کردن . [ ل َ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... کسی را)، عیوب او گفتن یا تهمتها بر وی نهادن . نسبت های بد راست یا دروغ به کسی دادن در حضور جماعت .
-
در لجن گیر افتادن
دیکشنری فارسی به عربی
مستنقع
-
لجن مال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
وحل
-
لش و لجن
فرهنگ گنجواژه
1ـ لجن 2ـ آدم پست.
-
گل و لجن
فرهنگ گنجواژه
لای.
-
جوی و لجن
فرهنگ گنجواژه
جویهای گنداب.
-
جستوجو در متن
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ِ ] (اِ) هر حشره ٔ بری یا مائی و بحری را که به درازی گراید گویند و بغیر آن هم گاه اطلاق کنند. اسم انواعی از حشرات خرد و درشت غالباً دراز و باریک آبی و خاکی و هم آنچه بدین صفت ماند و در معده ٔ آدمی و دیگر جانوران نیز پیدا شود و هم آنچه مردار...
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش ُ دَ ] (مص ) گذشتن . مضی . سپری شدن . مصدر دیگرغیرمستعمل آن شوش . (از یادداشت مؤلف ) : شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه . فردوسی .گر از کیقباد اندر آری شماربر این تخمه بر سالیان شد هزار. فردوسی .آن روزگار شد که توانست آ...