کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لجن
/lajan/
معنی
گلولای تیرهرنگ که ته جوی و حوضآب جمع میشود؛ لوش؛ لش؛ کیوغ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل
۲. بدنام، فاسد، کثیف، هرزه
برابر فارسی
لژن
دیکشنری
bilge, mud, ooze, slime, sludge, slush
-
جستوجوی دقیق
-
sludge
لجن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] مواد جامد نامطلوب که در فرایند جداسازی یا آمایش (treatment) تهنشین میشود
-
لجن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل ۲. بدنام، فاسد، کثیف، هرزه
-
لجن
فرهنگ واژههای سره
لژن
-
لجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: laĵan] ‹لجم، لجمه، لژن، لژم، بژن› lajan گلولای تیرهرنگ که ته جوی و حوضآب جمع میشود؛ لوش؛ لش؛ کیوغ.
-
لجن
فرهنگ فارسی معین
(لَ جَ) گل سیاه که در ته مرداب ، جوی و آب های راکد می ماند.
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ] (ع مص ) لیسیدن به زبان . || برگ کوفته به آرد یا به جو آمیختن جهت علف ستور. (منتهی الارب ).
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ] (اِ) لژن . (لغت نامه ٔ اسدی ). گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفته پدید آید. گل سیاه یا مطلق گل . گل سیاه و تیره ٔ ته حوض و جوی آب و غیره . لوش . حماء. حمرَده . خلیش . حرمد. خرّه . خرّ. (سروری ). حال . غلیژن . لجم . (برهان ) : پ...
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ] (ع مص ) درآویختن به چیزی . (منتهی الارب ).
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ](ع اِ) برگ کوفته و با آرد آمیخته . (منتهی الارب ).
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج ِ ] (ع اِ) ریم و چرک . (منتهی الارب ).
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 13500 گزی باختر ورزقان و 4 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. جلگه . معتدل . دارای 603 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع ...
-
لجن
دیکشنری فارسی به عربی
ثلوج ذائبة , طين , عرين , مستنقع
-
واژههای مشابه
-
calcareous ooze
لجن آهکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] رسوب ژرفدریایی دریامیانی با دستِکم 30 درصد بازماندۀ اسکلتی آهکی
-
acid sludge
لجن اسیدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی شیمی] آنچه پس از آمایش (treatment) روغنهای نفتی با سولفوریکاسید و جدا شدن ناخالصیها باقی میماند