کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لجم
/laj[a]m/
معنی
= لجن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] laj[a]m = لجن
-
لجم
لغتنامه دهخدا
لجم . [ ل َ ] (ع مص ) دوختن جامه را. (منتهی الارب ).
-
لجم
لغتنامه دهخدا
لجم . [ ل َ ج َ ] (اِخ ) نام قلعتی به افریقیه نزدیک مهدیه . (معجم البلدان ).
-
لجم
لغتنامه دهخدا
لجم . [ ل َ ج َ ] (ع اِ) غوک . لُجم . (منتهی الارب ).
-
لجم
لغتنامه دهخدا
لجم . [ ل َ ج َ / ل َ ] (اِ) گل تیره و لای سیاهی را گویند که در ته حوضها و کولابها و جویهای آب میباشد. لجن . (برهان ). رجوع به لجن شود : پیش دست تو مگر لاف سخا زد ورنه بحر را بهر چه در حلق نهادند لجم . رفیعالدین لنبانی .چون ازو نومید گردد گاو نرآید آ...
-
لجم
لغتنامه دهخدا
لجم . [ ل ُ ] (ع اِ) غوک . لَجَم . || هوا. (منتهی الارب ).
-
لجم
لغتنامه دهخدا
لجم . [ ل ُ ج َ ] (ع اِ) جانوری است یا آن آفتاب پرست است یا غوک . (منتهی الارب ).
-
لجم
لغتنامه دهخدا
لجم . [ ل ُ ج ُ ] (اِخ ) موضعی است معروف به زمین جزران از نواحی تفلیس . (معجم البلدان ).
-
لجم
لغتنامه دهخدا
لجم . [ ل ُ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ لِجام . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
لجم اورک
واژهنامه آزاد
یکی از طوایف بزرگ بختیاری که در شهرستان ایذه ومسجد سلیمان و قسمتی از بخشهای استانهای چهارمحال بختیاری و اصفهان پراکنده می باشند
-
جستوجو در متن
-
الجام
لغتنامه دهخدا
الجام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَجَم ، بمعنی زمینی که نه پست باشد و نه بلند. الارض لاغور و لانجد. (از اقرب الموارد). یاقوت در معجم البلدان آنرا جمع لجمة آورده است . رجوع به لَجَم ، شود.
-
لجن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل ۲. بدنام، فاسد، کثیف، هرزه
-
لژم
لغتنامه دهخدا
لژم . [ ل َ ژَ ] (اِ) گل و لای تیره و سیاه را گویند که در ته حوضها و بن تالابها میباشد و آن را لجن هم میگویند. (برهان ). لجم . خرّ. خرّه . حَمَاء. لجن . لوش . لژن . رجوع به دو کلمه ٔ اخیر شود.