کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لجاجت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لجاجت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حقد
-
جستوجو در متن
-
مماشات کردن
واژگان مترادف و متضاد
مدارا کردن، سازش کردن، نرمی به خرج دادن، سازگاری کردن، مدارا کردن، همراهی کردن ≠ لجاجت ورزیدن
-
مماحکة
لغتنامه دهخدا
مماحکة. [ م ُ ح َ ک َ ] (ع مص ) ستیهیدن و لجاجت کردن . (از ناظم الاطباء). تماحک . (منتهی الارب ). با هم ستیهیدن . (آنندراج ). لجاجت کردن و دشمنی کردن . مخاصمه و لجاج کردن . (از اقرب الموارد). با یکدیگر لجاج کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ستیزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستیزه کردن، جدال کردن، جنگ کردن ≠ سازش کردن، آشتی کردن ۲. دشمنی ورزیدن ۳. ناسازگار بودن، ناسازگاری کردن، لجاجت ورزیدن ≠ سازگارشدن
-
خودسری کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیرهسری کردن، خودرایی کردن ۲. تمرد کردن، نافرمانی کردن، گستاخی کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی کردن، طغیان کردن، نافرمانی کردن ۳. خودکامگی کردن، لجاجت به خرج دادن، کلهشقی کردن، یکدندگی کردن
-
خیرگی کردن
لغتنامه دهخدا
خیرگی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پررویی کردن . بی حیایی کردن . بی شرمی کردن . || جسارت ورزیدن . دلیری کردن .لجاجت کردن . عناد کردن . ستهیدن . ستیزگی کردن . || خودسری کردن . خیره سری کردن . خودرائی کردن .
-
لجاج کردن
لغتنامه دهخدا
لجاج کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لج . لجاج . ستیزه کردن . ستهیدن . لجاجت کردن . رجوع به لج و لجاج شود.
-
خیره چشمی کردن
لغتنامه دهخدا
خیره چشمی کردن . [ رَ / رِ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیشرمی کردن . پررویی کردن . لجاجت کردن . خودسری کردن . خیره سری کردن . عناد کردن . خودرایی کردن .
-
grudged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناراحت شدم، لرزیدن، بخل ورزیدن، لجاجت کردن، غبطه خوردن بر، رشک ورزیدن به، غرغر کردن
-
grudges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناراحتی، کینه، لج، غرض، غبطه، بی میلی، بیزاری، اکراه، لرزیدن، بخل ورزیدن، لجاجت کردن، غبطه خوردن بر، رشک ورزیدن به، غرغر کردن
-
grudge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناراحتی، کینه، لج، غرض، غبطه، بی میلی، بیزاری، اکراه، لرزیدن، بخل ورزیدن، لجاجت کردن، غبطه خوردن بر، رشک ورزیدن به، غرغر کردن
-
حقد
دیکشنری عربی به فارسی
بي ميلي , اکراه , بيزاري , لج , کينه , غرض , غبطه , بخل ورزيدن , لجاجت کردن , غبطه خوردن بر , رشک ورزيدن به , غرغر کردن , بدانديشي , بدجنسي , بدخواهي , عناد , کينه توزي , نفرت , قصد سوء
-
حلط
لغتنامه دهخدا
حلط. [ ح َ ] (ع مص ) سوگند یاد کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ستیهیدن . (منتهی الارب ). لجاجت کردن . (از اقرب الموارد). || خشم گرفتن . (منتهی الارب ). غضب کردن . (اقرب الموارد). || شتابی کردن در کار.(از منتهی الارب ). اسرا...
-
لج کردن
لغتنامه دهخدا
لج کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزه کردن . لجاج کردن . لجاجت کردن . ستهیدن . رجوع به لج و لجاج شود : او [مؤذن بدآواز] ستیزه کرد و لج بی احترازگفت در کافرستان بانگ نماز. مولوی .هر چه میگفت لَلَه لج میکرددهنش را به لله کج میکرد.ایرج میرزا.