کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لتنبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لتنبر
/latambar/
معنی
= لتانبار
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لتنبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] latambar = لتانبار
-
لتنبر
لغتنامه دهخدا
لتنبر. [ ل َ تَم ْ ب َ ] (ص مرکب ) لتنبار. لت انبار. لتنبان . لت انبان . مردم شکم پرست و پرخور. (برهان ). بسیارخوار. (صحاح الفرس ). بسیارخواره . (لغت نامه ٔ اسدی ). || هیچکاره و نادان و کمینه . (برهان ). کاهل . (لغت نامه ٔ اسدی ) : بر دل مکن مسلط گفت...
-
جستوجو در متن
-
جعذری
لغتنامه دهخدا
جعذری . [ ج َ ذَ ] (ع ص ) بسیارخوار. (منتهی الارب ). اکول . لتنبر. لتنبار. شکم خواره . شکم پرست . پرخور.
-
لت انبار
لغتنامه دهخدا
لت انبار. [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبار. لت انبان . شکم پرست . لتنبر. رجوع به لتنبار شود.
-
لت انبانه
لغتنامه دهخدا
لت انبانه . [ ل َ اَم ْ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) لت انبان . شکم خوار. شکم پرست . لت انبار. لتنبر.
-
لتنبار
لغتنامه دهخدا
لتنبار. [ ل َ تَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبر. لت انبار. لت انبان . مردم حریص و پرخور و شکم پرست . (برهان ). || مردم ابله و کاهل و نادان . (برهان ).
-
لتنبان
لغتنامه دهخدا
لتنبان . [ ل َ تَم ْ ] (ص مرکب ) لت انبان . لتنبار. لتنبر. رجوع به لت انبان و لتنبار شود : کم شنیدم چو تو لتنبانی ترفروشی و خشک جنبانی .سنایی .
-
جعظری
لغتنامه دهخدا
جعظری . [ ج َ ظَ ] (ع ص ) مردم بسیارخوار. (مهذب الاسماء). جعذری . اکول . پرخوار. شکم خواره . لتنبر. لتنبان . لتنبار. || درشت خوی بسیارخوار. || درشت خوی متکبر. || کوتاه سطبر لاف زن . (منتهی الارب ). جعظارة.
-
لنتبر
لغتنامه دهخدا
لنتبر. [ ل َ ت َ ب َ ] (ص ) بسیارخواره و کاهل . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : بر دل مکن مسلط گفتار هر لنتبرهرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر. شاکر بخاری .(این ضبط یعنی تقدیم نون بر تاء و تقدیم تاء بر باء از فرهنگ اسدی نخجوانی و صحاح الفرس است ، ...
-
لت انبان
لغتنامه دهخدا
لت انبان . [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبر. لت انبار. پرخوار. لتنبان . بسیارخوار. شکم پرست . صاحب غیاث اللغات گوید: مرکب از لت که به معنی شکم است و انبان ، و لت انبان کسی که شکم او مثل انبان باشد و انبان ظرف چرمین مثل مشک است و میتوان گفت که مرکب از لت...
-
مسلط
لغتنامه دهخدا
مسلط. [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) برگماشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شخصی که او را بر کسی گماشته باشند. (غیاث ) (آنندراج ). دارای تسلط. زورآور. غالب . حاکم فرمانروا. (ناظم الاطباء). مشرف . فائق . سوار بر کار. مستولی . صاحب سلطه . چیر. چیره . (یا...
-
افلاک
لغتنامه دهخدا
افلاک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فلک ، بمعنی چرخ . گردون . سپهر. (آنندراج ). ج ِ فلک . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). آسمانها و فلکها. (ناظم الاطباء). چرخها. سپهرها. آسمانها. (فرهنگ فارسی معین ). جمع فلک است که حکماء آنرا آباء گویند، هما...
-
گفتار
لغتنامه دهخدا
گفتار. [ گ ُ ] (اِمص ) قول . سخن . حدیث . مقاله . مقال . کلام . گفت : رک که بااند شار بنمایی دل تو خوش کند بخوش گفتار. رودکی (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 998).چیست از گفتار خوش بهتر که اومرغ را آرد برون از آشیان . حفاف .زدن مرد را تیغ ...
-
شاکر
لغتنامه دهخدا
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) جُلاب بخاری . از شاعران قدیم ایران است که در اوایل قرن چهارم در ماوراءالنهر میزیست . نام او را محمودبن عمر رادویانی در ترجمان البلاغه همه جا «شاکر» آورده است و شمس قیس «شاکر بخاری »، لیکن اسدی طوسی گاه «شاکر بخاری » و گاه «جلاب ب...