کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لب و لیویل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لب و لیویل
فرهنگ گنجواژه
لب و لوچه.
-
واژههای مشابه
-
لب به لب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] labbelab لبالب؛ پر؛ لبریز.لبپر= لبپر زدن: (مصدر لازم) بیرون ریختن مایع از ظرف هنگام تکان خوردن.
-
لب به لب
فرهنگ فارسی معین
(لَ. بِ. لَ) (ص مر.) پر، مملو.
-
لب به لب
لغتنامه دهخدا
لب به لب . [ ل َ ب ِ ل َ ] (ص مرکب ) (در تداول عوام ) لبالب . پر تا لبه . مالامال . پر. رجوع به لبالب شود : پی دشمنان پخت آشی عجب ز ماهیچه دکان شده لب به لب .میرزا طاهر وحید (در توصیف شمشیرگر، از آنندراج ).- لب به لب شدن ؛ پر شدن . مالامال شدن .
-
لُب،لب کلام
لهجه و گویش تهرانی
خلاصه مطلب
-
لب به لب کرد (پرکرد)
دیکشنری فارسی به عربی
أَترَعَ
-
کبک لب
لغتنامه دهخدا
کبک لب . [ ک َ ل َ ] (ص مرکب ) که لبی چون کبک زیبا دارد. || مجازاًزیبالب . لعل لب ، بمناسبت سرخی منقار او : در گریه ٔ وداع تذروان کبک لب طاووس وار پای گل آلود می بریم .خاقانی .
-
گوش لب
لغتنامه دهخدا
گوش لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه خطش هنوز ندمیده باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
گرفته لب
لغتنامه دهخدا
گرفته لب . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ل َ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم خاموش باشد. (برهان ) : دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب نطق من آب تازیان برده به نکته ٔ دری .خاقانی (دیوان عبدالرسولی ص 429).
-
cheilitis
لبآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] التهاب لبها براثر عوامل گوناگون
-
chip fracture
لبپریدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] جدا شدن قطعهای بسیار کوچک معمولاً از لبۀ استخوان
-
snack
لبچره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذایی سبک که معمولاً بین وعدههای اصلی غذا خورده میشود
-
snacking
لبچَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] خوردن لبچَره
-
lipreading/lip reading
لبخوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] ← گفتارخوانی