کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لب و لنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وادی لب
لغتنامه دهخدا
وادی لب . [ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) رودی است در ایالت تگزاس ایالات متحده ٔ امریکا که تقریباً 500 هزار گز طول دارد.
-
گرفته لب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gereftelab ساکت؛ خاموش؛ لبفروبسته.
-
لب تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) labtaxt بشقابی که میان آن گود نباشد.
-
لب تشنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تشنهلب› labtešne آنکه تشنه است.
-
لب گزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] labgaze گزیدن لب به دندان از شدت پشیمانی.
-
نوش لب
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص مر.) شیرین لب ، نوشین لب .
-
لب پریدگی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ دِ) (حامص .) شکستگی لبة چیزی .
-
لب ترکاندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ دَ) (مص ل .) (عا.) سخن گفتن .
-
لب دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) بوسه دادن .
-
لب سنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ. سَ) (ص مر.) ساکت ، خاموش .
-
لب سوز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) داغ .
-
لب شکری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش کَ) (ص نسب .) شکافته لب ، کسی که یکی از دو لب او شکاف مادر - زادی داشته باشد.
-
لب شور
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) (عا.) دارای شوری اندک .
-
لب قیطانی
فرهنگ فارسی معین
(لَ. قِ) (ص نسب .) آن که دارای لبی باریک مانند قیطان است .
-
لب گزیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ دَ)(مص م .)تأسف خوردن ، پشیمانی نمودن .