کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبهمگاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
lip sync, lip synchronization
لبهمگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] انطباق صدای ضبطشده با حرکات لبها در تصویر، در هنگام ادای کلمات
-
واژههای مشابه
-
synchronism, synchronization, sync
همگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] هماهنگی دقیق تصویر و صدا
-
لب
واژگان مترادف و متضاد
۱. چکیده، خلاصه، گزیده ۲. مغز ۳. خرد، عقل
-
لب
واژگان مترادف و متضاد
۱. شفه، لوچه ۲. دهانه ۳. کناره، لبه ۴. حاشیه، ساحل، کنار ۵. تپانچه، سیلی، کشیده
-
لب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: lap] ‹دلو، لفچ، لفچه› lab ۱. (زیستشناسی) کنارۀ دهان از بالا و پایین که روی دندانها را میپوشاند و جزء اندام سخنگویی است.۲. کنارۀ چیزی.۳. [مجاز] زبان یا دهان.〈 لب برچیدن: (مصدر لازم) لبها را بههم فشردن در هنگام غم یا پیش از گری...
-
لب
فرهنگ فارسی معین
(لُ بّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خالص و برگزیده از هر چیزی . 2 - مغز، مغز چیزی . 3 - عقل . ج . الباب .
-
لب
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ په . ] (اِ.) 1 - کنارة هر چیزی . 2 - بخش بیرونی دهان . ؛ ~ چشمه بردن و تشنه برگرداندن کنایه از: رند و هوشیار و سیاست مدار بودن .
-
لب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) سیلی ، تپانچه ، کاج . ؛ تو ~ رفتن شرمسار شدن ، خجل شدن . ؛ ~تر کردن الف - سخن گفتن . ب - چیزی نوشیدن . ؛ ~گزیدن تأسف خوردن .
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ] (اِ) نام یکی از تقسیمات روز در اصطلاح هندی . رجوع به ماللهند بیرونی ، ص 170 و 171 و 183 شود.
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ] (اِخ ) از توابع بادغیس . (نزهة القلوب ص 153).
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ] (اِخ ) نام شهری است به اندلس از ناحیه ٔ بحر المحیط. (معجم البلدان ).
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گوشتالو و سرخ که جلوی دندانها قرار گیرد و دوره ٔ دهان را تشکیل دهد : لب بخت پیروز را خنده ا...
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل َ ب ُن ْ ] (ع اِ)لغتی است در لبوة به معنی شیر ماده . (منتهی الارب ).
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل َب ب ] (ع ص ) مقیم . لازم گیرنده کاری را. لازم گیرنده جائی را. (منتهی الارب ). زمینگیر.