کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لبو
/labu/
معنی
چغندر پخته؛ لبلبو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چغندرپخته
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لبو
واژگان مترادف و متضاد
چغندرپخته
-
لبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) labu چغندر پخته؛ لبلبو.
-
لبو
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) چغندر پخته .
-
لبو
لغتنامه دهخدا
لبؤ. [ ل ُب َءْ ] (ع اِ) ج ِ لَباءة. (منتهی الارب ).
-
لبو
لغتنامه دهخدا
لبؤ. [ ل ُب ُءْ ] (ع اِ) ج ِ لباءة. (منتهی الارب ).
-
لبو
لغتنامه دهخدا
لبؤ. [ ل ُب ْءْ ] (ع اِ) ج ِ لباءة. (منتهی الارب ).
-
لبو
لغتنامه دهخدا
لبو. [ ل َ ] (اِ) چغندر پخته . لبلبو. در زبان آشور و بابل چغندر را لپتو میخوانده اند و در آرامی لپتا و لیپتا می نامیده اند و بعید نیست که اصل لبوی فارسی همین باشد. (مجله ٔ یغما شماره ٔ اول سال سوم ، مقاله ٔ پورداود).
-
لبو
لغتنامه دهخدا
لبو. [ ل َ ب ُوو ] (اِخ ) نام پسر عبدالقیس . (لبؤ نیز گویند). (منتهی الارب ).
-
لبو
لغتنامه دهخدا
لبو. [ ل ُ ب ُ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) نام جزیره ٔ بزرگی در دانوب پائین شهر وین و شهرت آن بسبب عبور دسته های فرانسوی از آنجا است در سال 1809 م .
-
لبو
لغتنامه دهخدا
لبو. [ ل ُب ُ ] (اِخ ) ژرژ موتن ، کنت دو. ژنرال فرانسوی . مولد فالسبورگ . وی در اَسترلیتز، اسپانی ، و مخصوصاً در اسلینگ معروفیت یافت و لوئی فیلیپ وی را مارشالی فرانسه داد. (1770-1838 م .).
-
لبو
لهجه و گویش تهرانی
چغندر پخته
-
واژههای مشابه
-
لَبو
لهجه و گویش بختیاری
labu مخلوط چغندر پخته ریز شده و کشک ساییده غلیظ.
-
کشک لبو
لغتنامه دهخدا
کشک لبو. [ ک َ ک ِ ل َ ] (اِ مرکب ) کشکه لبو. خوردنی است که از لبو (چغندر پخته ) و کشک فراهم آورند بدین سان کشک راپس از سائیدن و آبکی نمودن در لبوی خرد کرده بریزندخوردنی مطبوعی شود و بعنوان مخلفات و ملحقات غذا بکار برند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کشک...
-
کشکه لبو
لغتنامه دهخدا
کشکه لبو. [ ک َ ک َ / ک ِ ل َ ] (اِ مرکب ) لبو یعنی چغندر پخته آمیخته به کشک . رجوع به کشک و لبو شود.