کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
dairy farm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مزرعه لبنی، مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی
-
چربی دار
واژهنامه آزاد
کسی که شغل وی حمل و نقل محصولات لبنی با چهارپایان بود
-
غالاقطیطس
لغتنامه دهخدا
غالاقطیطس . [ طی طِ ] (معرب ، اِ) حجر لبنی . حجر اللبنی .
-
ماست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māst فراودۀ لبنی که از مایه زدن شیر گرم و بستن آن در اثر گرم ماندن تولید میشود.
-
sidestand
قفسۀ میزبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] قفسهای که اقلامی مانند ظروف و وسایل غذاخوری و یخ و چاشنیها و محصولات لبنی و برخی نوشیدنیها، برای دسترسی راحتتر میزبان، در آن نگهداری میشود
-
cheese spread
پخشینۀ پنیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردهای تهیهشده از پنیر و دیگر فراوردههای لبنی و احیاناً نامیزهساز که ازنظر بافت شبیه به کره است و بهصورت لایهای بر روی نان مالیده میشود
-
حجر غالاقطیطس
لغتنامه دهخدا
حجر غالاقطیطس . [ ح َ ج َ رِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجر لبنی . رجوع به حجر اللبنی شود .
-
لبینة
لغتنامه دهخدا
لبینة. [ ل ُ ب َ ن َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر لبنة یا مرخم لبنی . (معجم البلدان ).
-
ابولیلی
لغتنامه دهخدا
ابولیلی . [ اَ ل َ لا ] (اِخ ) مولی لبنی سعید. محدث است و از ابن ابی عوفی روایت کند.
-
اصطراک
لغتنامه دهخدا
اصطراک . [ ] (معرب ، اِ) حب الغول . شجره ٔ لُبنی . شجره ٔ مریم . عبهر. میعه . و رجوع به اصطرک شود.
-
ناجیة
لغتنامه دهخدا
ناجیة. [ ی َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است بنی اسد را. (از معجم البلدان ). قال العمرانی : ناجیة مدینة صغیرة لبنی اسد و هی طویة لبنی اسد من مدافع القنان جبل و هماطویان بهذا الاسم و مات روبةبن العجاج بناجیة لاادری بهذا الموضع أم بغیره . (معجم البلدان ).
-
غار معرة
لغتنامه دهخدا
غار معرة. [ رِم َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) فی جبل نساح بارض الیمامة لبنی جشم بن الحارث بن لؤی ّ. عن الحفصی . (معجم البلدان ).
-
کفی
لغتنامه دهخدا
کفی . [ ک َ ] (اِ) زبد . رغوه . کف شیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نوعی از ساخته های لبنی که از کف شیر سازند. چیزی که مانند کفک از شیر کنند و آن نان خورش است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ذات الحمات
لغتنامه دهخدا
ذات الحمات . [ ] یاقوت در شرح کلمه الحُنَبِطلة گوید: ماء لبنی سلول ، یردها حاج الیمامة و ایاها عنی ابن ابی حفصة و کان نعت ماکان بین الیمامة و مکة، ماءالسلولیین ذات الحمات .
-
دیر لبی
لغتنامه دهخدا
دیر لبی . [ دَ رِ ل ُ / ل ِب ْ با ] (اِخ ) دیری قدیمی است بر طرف مشرق فرات و آن از منازل بنی تغلب است و در آنجا وقایعی میان بنی تغلب و بنی شیبان رخ داده است . لبنی نیز روایت شده است . (از معجم البلدان ).