کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لبنة
لغتنامه دهخدا
لبنة. [ ل ِ ن َ ] (ع اِ) خشت خام . (منتهی الارب ).
-
لبنة
لغتنامه دهخدا
لبنة. [ ل ِ ن َ ] (ع اِ) لبنة القمیص ؛ خشتک پیراهن . لَبن ُ القمیص . لَبِنَة القمیص . (منتهی الارب ).
-
لبنة
لغتنامه دهخدا
لبنة. [ ل ُ ن َ ] (ع اِ) نواله یا نواله ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). || نام آلتی از اصطرلاب . (برهان ). رجوع به اصطرلاب و شطبة شود. اندکی برآمدگی مربع که به هر دو طرف عضاده ٔ اصطرلاب باشد و سوراخی در آن میانه . (غیاث ) .
-
لبنة
لغتنامه دهخدا
لبنة. [ ل ُن َ ] (اِخ ) دیهی است به افریقیة. (منتهی الارب ). از قرای مهدیه است با فریقیة (تونس ). (معجم البلدان ).
-
لبنة
لغتنامه دهخدا
لبنة.[ ل َ ب ِ ن َ ] (ع اِ) خشت خام . (منتهی الارب ). لِبِن .لِبن . || (ص ) ناقة لبنة؛ ناقه ٔ با شیر یاناقه ٔ بسیارشیر. || (اِ) لبنةالقمیص ؛ خشتک پیراهن . لبن ُالقمیص . لبینةالقمیص . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
لبنه
لغتنامه دهخدا
لبنه . [ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شپشه و آن کرمی باشد که غله را ضایع و تباه کند. || اسم پرنده ای است که از جنس ملخ است قبل از ظهور پرهای او. (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به لبنگ شود.
-
جستوجو در متن
-
لبنتین
لغتنامه دهخدا
لبنتین . [ ل ِ ن َ ت َ ] (ع اِ) تثینه ٔ لبنة. دو لبنة. نام دو شطبه ٔ عضاده است . رجوع به عضاده و اصطرلاب شود.
-
لبینة
لغتنامه دهخدا
لبینة. [ ل ُ ب َ ن َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر لبنة یا مرخم لبنی . (معجم البلدان ).
-
خشتک پیراهن
لغتنامه دهخدا
خشتک پیراهن .[ خ ِ ت َ ک ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بغلک . پارچه ٔ چهارگوشه زیر بغل . لَبِنَه . رجوع به خشتک شود.
-
لبنتان
لغتنامه دهخدا
لبنتان . [ ل ُ ن َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ لبنة؛ موضعی است در شعر اخطل : عول النجاء کانها متوجس باللبنتین مولع موشوم .(معجم البلدان ).
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب ِ ] (ع اِ) خشت . خشت خام . واحد آن لبنة است . (مهذب الاسماء). لِبن . لِبِن . لبن القمیص ؛ خشتک پیراهن . (منتهی الارب ). || (ص ) شیرنوشنده . || دوست دارنده ٔ شیر. (منتهی الارب ).
-
رصدیه
لغتنامه دهخدا
رصدیه . [ رَ ص َ دی ی َ / ی ] (از ع ، ص نسبی ) رصدیة.- آلت رصدیه ؛ هر آلتی که در کار رصد بستن به کار است ، و آنرا اقسام بسیار است ازجمله : لبنة. حلقه ٔ اعتدالیه . ذات الاوتار. ذات الحلق . ذات السمت . الارتفاع . ذات الشبتین . ذات الجیب . الشبهة بالنا...
-
عضادة
لغتنامه دهخدا
عضادة. [ ع ِ دَ ](ع اِ) عضادة الشی ٔ؛ جانب آن چیز. (منتهی الارب ). عضادةالطریق ؛ جانب راه . (از اقرب الموارد). || بازوی در. (دهار). هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. بازوی در. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عضادتان و عضادتین شود. ج ، عضادات ...