کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لبث
/labs/
معنی
درنگ؛ توقف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لبث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] labs درنگ؛ توقف.
-
لبث
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (مص ل .) درنگ کردن ، مکث کردن .
-
لبث
لغتنامه دهخدا
لبث . [ ل َ ] (ع مص ، اِمص ) مکث . پاییدن . پای داشتن . مقابل سرعت و شتاب . درنگ . درنگی . انتظار. دیر کردن . درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). مکث کردن . لباث . (منتهی الارب ). لباثة. لبیثة. (منتهی الارب ) : ابوعلی کس فرستاد و گفت ...
-
لبث
لغتنامه دهخدا
لبث . [ ل َ ب ِ ] (ع ص ) درنگ کننده ؛ منه قوله تعالی : لابثین فیها احقابا. (قرآن 23/78). لابث . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
لَبِثَ
فرهنگ واژگان قرآن
ماند - مكث كرد - درنگ نمود(کلمه لبث به معناي مکث و باقي ماندن در جائي يا در حالي است )
-
مَا لَبِثَ
فرهنگ واژگان قرآن
درنگ نكرد(کلمه لبث به معناي مکث و باقي ماندن در جائي يا در حالي است )
-
واژههای همآوا
-
لبس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] lebs جامه؛ پوشیدنی؛ پوشاک.
-
لبس
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) جامه ، لباس .
-
لبس
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پوشانیدن امر بر کسی ، مشتبه ساختن . 2 - (اِ.) شبهه اشکال . 3 - (اِ.) مکر، حیله .
-
لبس
لغتنامه دهخدا
لبس . [ ل َ ] (ع مص ) پوشانیدن کار را بر کسی . (منتهی الارب ). پوشیدن . (زوزنی ). التباس . مشتبه ساختن . (منتهی الارب ). || شوریده کردن بر کسی . (زوزنی ) (تاج المصادر). || پوشانیدن چیزی به آمیختن چیزی دیگر به وی . (ترجمان القرآن جرجانی ). آمیختن تاری...
-
لبس
لغتنامه دهخدا
لبس . [ ل ِ ] (ع اِ) جامه . پوشش . (منتهی الارب ). پوشاک . لباس : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این غنجه کردن ز بهر چراست . خفاف .به دست شرع لبس طبع میدر گر خردمندی به آب عقل حیض نفس میشوی ار مسلمانی . خاقانی .چو طاوست چه باید لبس اگر باز هوا گیری...
-
لبس
لغتنامه دهخدا
لبس .[ ل ُ ] (ع مص ) پوشیدن جامه . (منتهی الارب ). پوشیدن . (تاج المصادر). مقابل خلع. کندن . بیرون کردن . || برخورداری گرفتن از زن زمانی . لبس قوماً کذلک ؛ ای تملی بهم دهراً. لبست فلانةُ عمره ؛ تمام جوانی آن مرد با وی بود. (منتهی الارب ). صاحب کشاف ا...
-
لَبِثَ
فرهنگ واژگان قرآن
ماند - مكث كرد - درنگ نمود(کلمه لبث به معناي مکث و باقي ماندن در جائي يا در حالي است )