کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لباس شویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چین دار کردن حاشیه لباس
دیکشنری فارسی به عربی
انتفاضة
-
به لباس مبدل در امدن
دیکشنری فارسی به عربی
تنکر
-
لباس و خوراکی که به نوکرداده میشود
دیکشنری فارسی به عربی
زي
-
زیب لباس(که بجای دکمه بکار میرود)
دیکشنری فارسی به عربی
سحابة
-
در تابستان نمیشود لباس گرم پوشید (/ بپوشی).
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâbessun-de lebâs-e garm darnabupušt. طاری: yo tâbassun raxd-e garm vânaböpüšd. طامه ای: ru tâbessun naɂabu lebâs-e garm vepuše. طرقی: yo tâbassun nabö lebâs garm vâpüše. کشه ای: tâbassun nabö lebâs-e garm vâpiše. نطنزی: tu tâbessun naɂabu l...
-
لباس خواب یا زیر پیراهن زنانه
دیکشنری فارسی به عربی
قميص
-
قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست را می پوشاند
دیکشنری فارسی به عربی
رسغ
-
دامن اویخته وشل لباس یا هر چیز اویخته وشل
دیکشنری فارسی به عربی
فترة الهدوء
-
کسی که در لباس ورفتار از جنس مخالف خود تقلید میکند
دیکشنری فارسی به عربی
متخنث
-
جستوجو در متن
-
steam iron
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتوی بخار، ماشین بخار لباس شویی، دستگاه بخار لباس شویی
-
laundry detergent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پودر لباس شویی
-
dry-cleaned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خشک تمیز، خشک شویی کردن، لباس را با بخار تمیز کردن
-
جامه شویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] jāmešuy(')i شغل و عمل جامهشو؛ شستوشوی لباس.
-
چوبک
لغتنامه دهخدا
چوبک . [ ب َ ] (اِ مصغر) چوب خرد و کوچک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جبیره و جباره ؛ چوبک هائی که بر استخوان شکسته بندند. کرظة؛ چوبک گوشه ٔ کمان . کظر؛ چوبک گوشه ٔ کمان . قعسری ؛ چوبک که بدان آسیای دستی گردانده شود. (منتهی الار...
-
صابون
لغتنامه دهخدا
صابون . (معرب ، اِ) سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم ز...