کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لباسات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لباسات
/lebāsāt/
معنی
مکر؛ حیله؛ حیلهگریها: ◻︎ سخنآموز که تا پند نگیری ز سخن / پند را باز ندانی ز لباسات و فریب (ناصرخسرو: ۵۲۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لباسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی، مجاز] lebāsāt مکر؛ حیله؛ حیلهگریها: ◻︎ سخنآموز که تا پند نگیری ز سخن / پند را باز ندانی ز لباسات و فریب (ناصرخسرو: ۵۲۱).
-
لباسات
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مکر، حیله . 2 - تملق ، چاپلوسی .
-
لباسات
لغتنامه دهخدا
لباسات . [ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ لباس . || کنایه از تملق و چاپلوسی است . (غیاث ) : سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن پند را باز ندانی ز لباسات و فریب . ناصرخسرو. || مکر و تزویر و خدعه و دوروئی : شاها ز تو غوری بلباسات بجست ماننده ٔ جوژه از کف خات بجست از اسب...
-
جستوجو در متن
-
جیوب
لغتنامه دهخدا
جیوب . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِجَیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : جیوب لباسات همچون مشارق چو اذیال کآمد بپوشش مغارب . نظام قاری .رجوع به جیب شود.
-
فردوس
لغتنامه دهخدا
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) مطربه ای است معاصر سلطان محمد خوارزمشاه که در وقت تسلط او بر غوریان گفته :شاها ز تو غوری به لباسات بجست ماننده ٔ موزه از کف پات بجست از اسپ پیاده گشت و رخ پنهان کردفیلان به تو شاه داد و از مات بجست .(از تاریخ گزیده ٔ ح...
-
در و دوز
لغتنامه دهخدا
در و دوز. [ دَ / دِ / دُ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) معنی ترکیبی آن دریدن و دوختن است و کسی را گویند که صاحب تجربه و دانا باشد که اگر احیاناً امر غلطی از او سر زند اصلاح آن را به دانستگی تواند. (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). درادوزا. دران و دوزان ....
-
بازدانستن
لغتنامه دهخدا
بازدانستن . [ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) تمییز کردن . تمییز دادن . تشخیص دادن . بازشناختن : فرق گذاشتن میان دوچیز : حاسد امروز چنین متواری گشتشت و خموش دی همی باز ندانستمی از دابشلیم .(ابوحنیفه ٔ اسکافی از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 384).سخنهای من چون شنیدی بورزم...