کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لباس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لباس
/lebās/
معنی
پوشاک؛ تنپوش؛ جامه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پوشاک، پوشش، تنپوش، جامه، حله، دثار، رخت، زی، کسوت، ملبوس، ناری
برابر فارسی
پوشاک، جامه، تن پوش، رخت
دیکشنری
accouterments, accoutrements, apparel, attire, clothes, clothing, costume, dress, garment, get-up, guise, raiment, rig, suit, thing, toilet, toilette, wear
-
جستوجوی دقیق
-
لباس
واژگان مترادف و متضاد
پوشاک، پوشش، تنپوش، جامه، حله، دثار، رخت، زی، کسوت، ملبوس، ناری
-
لباس
فرهنگ واژههای سره
پوشاک، جامه، تن پوش، رخت
-
لباس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: البسه] lebās پوشاک؛ تنپوش؛ جامه.
-
لباس
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) پوشاک ، رخت ، جامه . ؛~ بعد از عید کنایه از: چیز خوبی که چون دیرتر از وقت مناسب به دست آید دیگر به درد نخورد.
-
لباس
لغتنامه دهخدا
لباس . [ ل َب ْ با ] (ع ص ) مرد نیک نهان دارنده مکر و عیب را. || آمیزنده . || مرد بسیارلباس . (منتهی الارب ).
-
لباس
لغتنامه دهخدا
لباس . [ ل ِ ] (ع اِ) هرچه درپوشند. پوشیدنی . پوشاک . پوشش . بالاپوش . جامه . کِسوَت . (منتهی الارب ). کَسوَة. بزّه . زی ّ. قِشر. قبول . مِلبَس . لبس . لبوس . مَلبِس . ملبوس . گندگال . جفاجف . شور. شورة. شوار. شیار. شارة. مشرة. طحریة. طحرة. جامه ٔ ست...
-
لباس
دیکشنری عربی به فارسی
لباس پوشيدن , جامه بتن کردن , مزين کردن , لباس , درست کردن موي سر , پانسمان کردن , پيراستن
-
لباس
دیکشنری فارسی به عربی
اضرب , بدلة , ثوب , شيء , صدرية , ضمادة , لباس , ملابس
-
لباس
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: lebâs طاری: raxt / lebâs طامه ای: lebâs طرقی: raxt / löbâs کشه ای: raxt / lebâs نطنزی: raxt
-
لباس
واژهنامه آزاد
چیزی که می پوشیم
-
لباس
واژهنامه آزاد
چیزی که می پوشیم
-
واژههای مشابه
-
لِبَاسُ
فرهنگ واژگان قرآن
لباس - پوشاك
-
گرداندن لباس
لغتنامه دهخدا
گرداندن لباس . [ گ َ دَ ن ِ ل ِ ] (مص مرکب ) عوض کردن آن . تغییر دادن آن .
-
laundry 1
لباس چرک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] رختها و ملزومات پارچهای که برای شستوشو و احتمالاً تعمیر به قسمت لباسشویی ارسال میشود