کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لباد
/labbād/
معنی
نمدمال؛ نمدفروش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] labbād نمدمال؛ نمدفروش.
-
لباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹لباده› [قدیمی] lobād چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو میبندند.
-
لباد
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) جامه ای که در روزهای بارانی پوشند، لباده .
-
لباد
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) چوبی که بر گردن گاو گردونه و زراعت گذارند، یوغ .
-
لباد
لغتنامه دهخدا
لباد. [ ل َ ] (اِ) جامه ٔ بارانی را گویند یعنی چیزی که در روزهای باران پوشند. (برهان ). جامه ٔ بارانی از نمد. (غیاث ). لباده . نمد : دیدش و بشناختش چیزی ندادروز دیگر او بپوشید از لباد. مولوی .دهند گنج روان و برند رنج روان دهند جامه ٔ اطلس برون برند ل...
-
لباد
لغتنامه دهخدا
لباد. [ ل َب ْ با ] (ع ص ) نمدساز. (منتهی الارب ). نمدگر. نمدمال . استاد نمدمال . (برهان ). || نمدفروش . (مهذب الاسماء).
-
لباد
لغتنامه دهخدا
لباد. [ ل ُ ] (اِ) چوبی که بر گردن گاوارابه و گاو گردون و گاو زراعت گذارند. (برهان ). یوغ . به هندی جوه خوانند. (غیاث ). لُباده : کشاورز بر گاو بندد لُبادز گاوآهن و گاو جوید مراد. نظامی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
لباده
لغتنامه دهخدا
لباده . [ ل َب ْ با دَ / دِ ] (اِ) قسمی جامه ٔ مردانه ٔ دراز که روی دیگر جامه ها پوشند. لَبّاد که جامه ٔبارانی باشد. (برهان ): لباده ٔ برک . لباده ٔ ماهوت .
-
نمدساز
لغتنامه دهخدا
نمدساز. [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) لَبّاد. (منتهی الارب ). کسی که نمدمی سازد. (ناظم الاطباء). نمدمال . نمدگر : نمدسازان که پشمینه فروشندبهای رومی و کتان چه دانند.نظام قاری .
-
نمدگر
لغتنامه دهخدا
نمدگر.[ ن َ م َ گ َ ] (ص مرکب ) لَبّاد. (دهار). نمدساز. کسی که نمد می سازد. (ناظم الاطباء). نمدمال : ای خواجه بگذر از زنخ و گرد ریش گردایام موی تاب و نمدگر هبا مکن .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
ابوبشر
لغتنامه دهخدا
ابوبشر. [ اَ بو ب ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم خِدامی . محدث رحّال از مردم ری و ظاهراً حنفی مذهب و او برادر ابواسحاق ابراهیم فقیه حنفی است . وی از عمربن سنان منجبی و احمدبن نصر لبّاد روایت کند و محمدبن احمدبن شعیب سغدی از او روایت آرد.
-
نمدمال
لغتنامه دهخدا
نمدمال . [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) آنکه به مالیدن نمد مباشرت کند. (آنندراج ). آنکه نمد می مالد. (ناظم الاطباء). آنکه از پشم آمیخته با آشی نمد مالد. لَبّاد. نمدگر. نمدساز. (یادداشت مؤلف ) : گر سقرلاط تو را هست و نمد می پوشی سردی است این به نمدمال چه عیب...
-
لباده
لغتنامه دهخدا
لباده .[ ل ُب ْ با دَ / دِ / ل ُ دَ / دَ ] (اِ) چوبی که بر گردن گاو قلبه و گاو گردون گذارند. لُباد. (برهان ). چوبی که بر گردن گاو نهندتا ارابه و گردونه را بکشد. (آنندراج ) : آتش خشم تو چون زبانه برآردشیر فلک برنهد به گاو لباده . کمال اسماعیل .- لباده...
-
خدامی
لغتنامه دهخدا
خدامی .[ خ ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن ابراهیم نیشابوری خدامی ، مکنی به ابواسحاق . وی از فقیهان معروف نیشابور و چنانکه ابن ماکولا آورده بسکه خدام نیشابور سکنی داشت . (از انساب سمعانی ). این خدامی را برادری بنام ابوبشر بود که در عراق و شام و خراسان ا...