کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لای جرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لای زنگان
لغتنامه دهخدا
لای زنگان . [ زَ ] (اِخ ) ده بزرگی از دهستان کوهستان ، بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 54 هزارگزی خاوری داراب . کوهستان . سردسیر. دارای 2335 تن سکنه ، آب آن از چشمه . محصول آنجا بادام و انجیر و گردو و گل سرخ . شغل اهالی ، زراعت و باغبانی و قالی بافی ....
-
لای سیاه
لغتنامه دهخدا
لای سیاه . (اِخ ) نام نهری در فارس ، فاضل آب چشمه های بلوک بیضا جمع شده و رودخانه گشته از میان بلوک بیضا و رامجرد گذشته در صحرای آهو چرزرقان حومه ٔ شیراز نایاب می شود. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
لای گردو
لغتنامه دهخدا
لای گردو. [ گ ِ ] (اِخ ) دیهی سیزده فرسنگ میان جنوب و مشرق نی ریز. (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان کوهستان بخش داراب ، شهرستان فسا. واقعدر 84 هزارگزی خاور داراب . معتدل . دارای 799 تن سکنه شیعه . آب آن از چشمه . محصول آنجا بادام و انجیر و مویز و گ...
-
لای گردولر
لغتنامه دهخدا
لای گردولر. [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهستان بخش داراب ، شهرستان فسا. واقعدر 84 هزارگزی داراب . معتدل و مالاریائی . دارای 151 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا بادام و انجیر وگردو و گل سرخ و مویز. شغل اهالی باغداری و قالی بافی و راه آن مال...
-
لای بید
لغتنامه دهخدا
لای بید. (اِخ ) دهی ازدهستان مرکزی است . بخش میمه شهرستان کاشان . واقع در48 هزارگزی باختر میمه و 36 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ اصفهان به قم . کوهستانی و سردسیر. دارای 450 سکنه آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و انگور و بادام و زردآلو و لبنیات ، شغل اهال...
-
لای پالای
لغتنامه دهخدا
لای پالای . (اِ مرکب ) پارچه ٔ صافی که از آن شراب صافی کنند. (غیاث ).
-
لای پسند
لغتنامه دهخدا
لای پسند. [ پ َ س َ ] (اِخ ) موضعی به هزار جریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
-
لای خوار
لغتنامه دهخدا
لای خوار. [ خوا / خا ] (اِخ ) نام مردی خاک نشین و معاصرسنائی شاعر و گویند انقلاب خاطر سنائی در سیر و سلوک و پیمودن عوالم معنوی را موجب این مرد بوده است بدینگونه که نوشته اند: سبب توبه ٔ سنائی آن بود که در زمستانی که سلطان محمود جهت تسخیر بعض از دیار ...
-
لای کش
لغتنامه دهخدا
لای کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شرابخوار است . (آنندراج ) : بهار گشت و هوامژده ٔ شراب رساندزمین میکده را لای کش به آب رساند.دانش (از آنندراج ).
-
لای ناک
لغتنامه دهخدا
لای ناک . (ص مرکب ) پرلای : حمئت البئر؛ لای ناک شد چاه . (منتهی الارب ).- لای ناک شدن آب رود ؛ گل آلود شدن آن .
-
چشمه لای
لغتنامه دهخدا
چشمه لای . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از دهات دماوند است که مسافت آن تا شهر دماوند قریب نیم فرسخ است و ملک حاجی حسینخان پسر مرحوم احمدخان نوایی (ملقب به عمیدالملک ) میباشد. رعیت این دهکده بیست خانوار است و چشمه ٔ آبی از طرف شما...
-
هرزه لای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] harzelāy یاوهگو؛ بیهودهگو.
-
گل و لای
لغتنامه دهخدا
گل و لای . [ گ ِ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پس از طغیان آب در رودخانه یا نهر مقداری رسوبات از خود باقی گذارد که آنرا گل و لای خوانند. عَجَل . (منتهی الارب ): تَسمیل ؛ گل و لای آوردن دلو از چاه . ضطیط و ضطط؛ گل و لای سخت . تقن ؛ گل و لای چاه .فراش ؛ ...
-
door pillar switch
کلید لایِ در
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] کلید کوچکی که بین در و یکی از ستونهای سقف قرار گرفته است و باعث روشن شدن لامپ اتاق خودرو در هنگام باز شدن در میشود
-
تراورس لایبتن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← ریلبند لایبتن