کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاینفع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لاینفع
/lāyanfa'/
معنی
بینفع؛ بیسود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاینفع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لاینفعُ (= نفع نمیدهد)] [قدیمی] lāyanfa' بینفع؛ بیسود.
-
لاینفع
لغتنامه دهخدا
لاینفع. [ ی َ ف َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + ینفع) آنچه نفع نکند. بی سود. که سود ندارد.
-
واژههای مشابه
-
لایضر و لاینفع
لغتنامه دهخدا
لایضر و لاینفع. [ ی َ ض ُرْ رُ وَ ی َ ف َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + و + یضر + لاینفع) بی سود و زیان . که نه زیان و نه سود دارد.
-
جستوجو در متن
-
معذرة
لغتنامه دهخدا
معذرة. [ م َ ذِ رَ / م َ ذُ رَ ] (ع مص ) بهانه نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عذر خواستن . پوزش خواستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذرة الی ربکم و لعلهم یتقون . (قرآن ...
-
ابوهاشم
لغتنامه دهخدا
ابوهاشم . [ اَ ش ِ ] (اِخ ) صوفی . اصل وی از کوفه است و شیخ تصوف بود بشام و در رمله میزیست و با سفیان ثوری معاصر بود و سفیان گفت لولا ابوهاشم الصوفی ما عرفت دقیق الریاء و اول کس که او را صوفی خواندند وی بود و پیش از او کسی را به این نام نخوانده اند و...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ الزردی اللغوی العلامة النیسابوری ، مکنی به ابوعمرو. از مردم زرد قریه ای از اسفراین روستائی بنیشابور. حاکم ذکر او آورده و گوید: وفات ابوعمرو بشعبان سال 338 هَ.ق . است و بدین دیار در بلاغت و براعت و تقدم در معرف...
-
جد
لغتنامه دهخدا
جد. [ ج َدد ] (ع اِ) پدر پدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نیاک . پدربزرگ . (یادداشت مؤلف ). نیا. (ناظم الاطباء). پدر پدر چندانکه بالا رود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). پدر کلان . جد پدری . پدر مهین . نیاک : تاش به حوا ملک خ...
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست یا شهادت را چرا همراه کردستند لا. ناصرخس...
-
جریر
لغتنامه دهخدا
جریر. [ ج َ ] (اِخ )ابن عطیةبن خطفی (نام خطفی حذیفه است و خطفی لقب اواست ) بن بدربن سلمةبن عوف بن کلیب بن یربوع بن حنظلةبن مالک بن زیدبن مناةبن تمیم بن مربن ادبن طائجةبن الیاس بن مضربن نزار تمیمی مکنی به ابوخرزة و ملقب به ابن المراغة. از شاعران مشهور...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه ٔ برمکی ندیم فاضل و صاحب فنون و اخبار و نجوم و نوادر بود و ابونصربن المرز...
-
مال
لغتنامه دهخدا
مال . (ع اِ) خواسته . (ترجمان القرآن ) (دهار). خواسته و آنچه در ملک کسی باشد. ج ، اموال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که در تملک کسی باشد. (از اقرب الموارد). هر آنچه در تصرف و در ید کسی باشد. خواسته و ثروت و دولت و توانگری . زر و ملک . (ناظم ال...