کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لایدرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لایدرک
/lāyodrak/
معنی
غیر قابل درک؛ درکنشدنی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لایدرک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لایدرَکُ (= درک نمیشود)] [قدیمی] lāyodrak غیر قابل درک؛ درکنشدنی.
-
واژههای مشابه
-
لايدرک
دیکشنری عربی به فارسی
ديده نشدني , غير قابل مشاهده , جزءي , غير محسوس , تدريجي , نفهميدني , درک نکردني
-
جستوجو در متن
-
دیده نشدنی
دیکشنری فارسی به عربی
لايدرک
-
غیر قابل مشاهده
دیکشنری فارسی به عربی
لايدرک
-
غیر محسوس
دیکشنری فارسی به عربی
لايدرک
-
نفهمیدنی
دیکشنری فارسی به عربی
غير مفهوم , لايدرک
-
تدریجی
دیکشنری فارسی به عربی
بطيي , تدريجي , لايدرک
-
درک نکردنی
دیکشنری فارسی به عربی
حاجة معنوية , غير مفهوم , لايدرک , منيع
-
جزءی
دیکشنری فارسی به عربی
احشاء , اسمي , اندفاع , بيع بالمفرد , تافه , جزيي , خطف , دقيقة , صغير , عرضي , غير اساسي , قليلا , لايدرک , مبهم
-
هاویة
لغتنامه دهخدا
هاویة. [ ی َ ] (ع اِ) هوا. جو. (اقرب الموارد). میان آسمان و زمین . (منتهی الارب ). || الهواء بین الشیئین . (معجم متن اللغة). || مغاکی . (منتهی الارب ). کل مهواة لایدرک قعرها، و کل فارغ . (معجم متن اللغة). || کنایه از دوزخ و جهنم . || از نامهای آتش . ...
-
سهل
لغتنامه دهخدا
سهل . [ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ تستری . از طبقه ٔ ثانیه است . کنیت او ابومحمد است . از کبراء این قوم و علماء این طایفه است . از شاگردان ذوالنون مصری است . وی بسال 283 هَ . ق . از دنیا برفت و عمر وی هشتاد سال بود. وی از بزرگان اهل تصوف و طریقت بودی و س...
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) آب که نخستین ازقعر چاه برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آبی که نخستین از تک چاه برآید. (ناظم الاطباء). اولین آبی که ظاهر شود از چاه چون آن را حفر کنند. (از معجم متن اللغة). نخست آب که پدید آید اندر چاه . (مه...
-
ضیاء
لغتنامه دهخدا
ضیاء. (ع اِ) ضِواء. (منتهی الارب ). روشنی . روشنائی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سو. سنا. تاب (در مهتاب ، چنانکه نور شید است در خورشید). روشنائی ذاتی ، چنانکه روشنی خورشید و خلاف روشنی و فروغ مکتسب و عارضی چون نور ماه و آینه که در آن عکس و پرتو ر...