کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لایحصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لایحصی
معنی
(یُ صا) [ ع . ] (ص مر.) بی شمار، بی اندازه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لایحصی
فرهنگ فارسی معین
(یُ صا) [ ع . ] (ص مر.) بی شمار، بی اندازه .
-
لایحصی
لغتنامه دهخدا
لایحصی . [ ی ُ صا ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یحصی ) بیشمار. که بشمار نیاید. رجوع به لاتحصی و هم رجوع به لاتعد و لاتحصی شود.
-
واژههای مشابه
-
لايحصي
دیکشنری عربی به فارسی
غير قابل شمارش , بي حدّ و حصر , بي اندازه
-
جستوجو در متن
-
غیر قابل شمارش
دیکشنری فارسی به عربی
لايحصي
-
بی حدّ و حصر
دیکشنری فارسی به عربی
لايحصي
-
بی اندازه
دیکشنری فارسی به عربی
ازل , بلا حدود , غير محدد , هائل ، لايحصي
-
اساطیل
لغتنامه دهخدا
اساطیل . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اسطول ، بمعنی دسته ای از کشتی : و لهذا الملک [ الملک غلیام ] بمدینة مسینة المذکورة دارصنعة [ البحر ] تحتوی من الأساطیل علی ما لایحصی عدد مراکبه . (رحله ٔ ابن جبیر).
-
ممنوعة
لغتنامه دهخدا
ممنوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث ممنوع : لا مقطوعة و لا ممنوعة. (قرآن 33/56). رجوع به ممنوع شود.- اراضی یا جزایر ممنوعه ؛ آنجاها که رفتن و دیدن آن ممتنع و یا غیرممکن است : فاوقدوا ناراً فانسبک الفضه فعلموا انه معدن (ای ارض هذه الجزیره )... و مثل هذا...
-
اشباح المجردة
لغتنامه دهخدا
اشباح المجردة. [ اَ حُل ْ م ُ ج َرْ رَدَ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) سهروردی در حکمت اشراق در بحث از عوالم انوار گوید: و هذا العالم المذکور نسمیه «عالم الاشباح المجردة» و به تحقق بعث الاجساد و الاشباح الربانیة و جمیع مواعید النبوة، و قد یحصل من بعض نفوس...
-
خالصة
لغتنامه دهخدا
خالصة. [ ل ِ ص َ ] (اِخ ) نام شهری است به سیسیل (صقلیه ) دارای دیوار سنگی . یاقوت گوید: سلطان و لشکریان آن در آنجا سکنی دارند ولی آنجا را مهمانسرای و بازاری نیست . ابن حوقل گوید: این شهر را چهار در است . ابوالحسن علی بن بادیس یاقوت را حدیث کرد که امر...
-
اردملیش
لغتنامه دهخدا
اردملیش . [ ] (اِخ ) مقری در نفح الطیب از ابن حیان آرد: دشمن بر بربشتر قصبه ٔ شهر برطانیه نزدیک سرقسطه غلبه کرد (به سال 456 هَ . ق .). و لشکر اردملیش بدانجا فرودآمد و آنرا در حصار گرفت و یوسف بن سلیمان بن هود در حمایت آن قصبه تقصیر کرد واهل آنرا بخود...
-
اربعینات
لغتنامه دهخدا
اربعینات . [ اَ ب َ ] (ع اِ) ج ِ اربعین . || اربعینات فی الحدیث و غیره ، اما الحدیث فقد ورد من طرق کثیرة بروایات متنوعة ان رسول اﷲ صلی اﷲ تعالی علیه و سلم قال : من حفظ علی امتی اربعین حدیثا فی امر دینها بعثه اﷲ تعالی یوم القیامة فی زمرة الفقهاء والعل...
-
بی شمار
لغتنامه دهخدا
بی شمار. [ ش ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + شمار) آنکه شمرده نشود. (آنندراج ). که به شماره درنیاید. بی حساب . بسیار. زیاده . بی مر. (ناظم الاطباء). نامعدود. لایعد. بی اندازه . بی عدد. لایحصی : زهر چش ببایست بودش بکاربدادش همه بی مر و بی شمار. دقیقی .وزین سو...