کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لایتجزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لایتجزا
/lāyatajazzā/
معنی
غیرقابل تجزیه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
indivisible, inseparable
-
جستوجوی دقیق
-
لایتجزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لایتجزَّٲُ (= تجزیه نمیشود)] lāyatajazzā غیرقابل تجزیه.
-
جستوجو در متن
-
inalienable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر قابل نفوذ، لایتجزا، محرومنشدنی
-
لایتجزاء
لغتنامه دهخدا
لایتجزاء. [ ی َ ت َ ج َزْ زَءْ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یتجزاء) جدانشدنی . غیر قابل قسمت . که جزء جزء نشود. که بخشیدنی نباشد. که تقسیم نشود. که بخش نشود : بسان نقطه ٔ موهوم دل ز هول بلاچوجزء لایتجزاء تن از نهیب خطر. مسعودسعد.ماند به عنکبوت سطرلاب آفتا...
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] joz' ۱. [جمع: اجزاء] بخش، قسمت، یا پارهای از چیزی.۲. (صفت) [مجاز] دونپایه.۳. هریک از بخشهای سیگانۀ قرآن.〈 جزء جمع: [منسوخ] ارزیابی مالیاتی.〈 جزء لایتجزا: [قدیمی]۱. ذرهای که قابل تجزیه نباشد.۲. (فلسفه) جوهر فرد.
-
جوهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَوهر، معرب، مٲخوذ از پهلوی: gōhar] jo[w]har ۱. هر نوع مادۀ رنگی که در رنگرزی و تولید مواد غذایی کاربرد دارد.۲. مایع رنگی صنعتی که در تولید نوشتافزار کاربرد دارد.۳. استعداد و شایستگی.۴. حقیقت.۵. اصل و خلاصۀ چیزی.۶. (فلسفه) [جمع: جواهر،...
-
عنکبوت اسطرلاب
لغتنامه دهخدا
عنکبوت اسطرلاب . [ ع َ ک َ ت ِ اُ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام شبکه ای است در اسطرلاب که بروج و عظام از کواکب ثابته بر آن نگاشته است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اسطرلاب شود : رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر اوز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب ....
-
ذره
لغتنامه دهخدا
ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است (یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چنانچه در ...
-
جاثلیق
لغتنامه دهخدا
جاثلیق . [ ث َ ] (اِخ ) عبداﷲبن الطیب ، مکنی به ابی الفرج فیلسوف و طبیب بزرگ که در قرن چهارم هجری میزیست . مؤلف تاریخ علوم عقلی آرد: فیلسوف و طبیب بزرگ دیگری در قرن چهارم میزیست بنام ابوالفرج عبداﷲبن الطیب الجاثلیق که از فلاسفه و فضلاء مشهور عراق و ...
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و برهان خاص . (غیاث ) (آنندراج ). ج ، بَراهین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یا أیها النا...