کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاک زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاک زدن
لغتنامه دهخدا
لاک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) اندودن با لاک .- لاک زدن . ناخن ؛ اندودن ناخن به لاک .
-
واژههای مشابه
-
spirit lacquer, spirit varnish
لاکالکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] لاکی که از حل کردن رزینها در الکل صنعتی به دست میآید
-
لاک برنزنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ← لاک مفرغنما
-
flat lacquer
لاک مات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ، مهندسی شیمی] لاکی که پس از خشک شدن ظاهری سابخورده پیدا میکند
-
لاک پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lākpošt حیوانی خزنده، تخمگذار، و علفخوار که بدنش در یک پوشش استخوانی قرار دارد و فقط سر، دستها، پاها، و دمش از آن بیرون است و هرگاه احساس خطر کند دستوپای خود را به داخل آن میکشد و پنهان میشود؛ سنگپشت؛ خشکپشت؛ کاسهپشت؛ کشف...
-
لاک پشت
فرهنگ فارسی معین
(کْ پُ) (اِ.) سنگ پشت ، جانوری از ردة خزندگان که سردستة خاصی به نام خود وی (لاک پشت ) در این رده می باشد. صفت مشخص این خزنده وجود و نمو بسیار غلاف یا لاک است که برای حفاظت اعضا به کار می رود و دارای بخش پشتی و شکمی است و برحسب محیط زیستی به چهار دسته...
-
رنگ لاک
لغتنامه دهخدا
رنگ لاک . [ رَ ] (اِ مرکب ) هر جوهری که بدان رنگ کنند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
لاک تاش
لغتنامه دهخدا
لاک تاش . (اِخ ) نام دیهی به هزارجریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
-
لاک تراش
لغتنامه دهخدا
لاک تراش . [ ت َ ] (اِخ ) نام دیهی به هزار جریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ). دهی از دهستان هزار جریب بخش چهاردانگه شهرستان ساری . واقع در 50 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی ، جنگلی ، معتدل و مرطوب . دارای 360 تن سکنه...
-
لاک تراش
لغتنامه دهخدا
لاک تراش . [ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه لاک سازد.
-
لاک تراشان
لغتنامه دهخدا
لاک تراشان . [ ت َ ] (اِخ ) نام دهی از دهستان کلیجان شهرستان شهسوار واقع در 48 هزارگزی جنوب باختری شهسوار. کوهستانی ، سردسیر، دارای 135 تن سکنه شیعه ، گیلکی و فارسی زبان ، آب آن از چشمه سار، محصول آن گندم وسیب زمینی و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله د...
-
بن لاک
لغتنامه دهخدا
بن لاک . [ ب ُ ] (اِ مرکب )لک ، بن لاک باشد و لکا باز پس مانده بود و در دسته های کارد بکار رود. لک که دسته های کارد بدان سخت کنند. (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ص 283). رجوع به دوزه شود.
-
Podocnemis expansa
لاکپشت پابلند پهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ لاکپشتپابلندیان و راستۀ لاکپشتسانان که بزرگ است و لاکی عریض و صاف دارد و قسمت عقبی لاک آن عریضتر از قسمت جلوی است
-
Dermochelys coriacea
لاکپشت پوستی چرمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ لاکپشتچرمیان و راستۀ لاکپشتسانان که لاکی نرم و قطرهشکل دارد؛ سر آن بدون فلس است و برجستگیهای دندانمانندی در هر طرف آروارۀ بالای آن وجود دارد؛ صدف و پوست آن سیاه و دارای خالهای سفید و زرد است