کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لاوبازی
لغتنامه دهخدا
لاوبازی . (حامص مرکب ) بازی کردن با لاو. الک دُلک باختن . رجوع به لاو شود.
-
Lao-zi
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لاو زی
-
lao
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لاو، اهل لائوس، زبان تایی
-
سقلاب
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ معر. ] (اِ.) = سگ لاب ،. سگ لاو: سگ آبی .
-
لاوه کردن
لغتنامه دهخدا
لاوه کردن . [ وَ / وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سفید کردن خانه ها با گلابه ٔ لاو. (در اصطلاح مردم قراء اطراف قزوین ).
-
کال چنبه
لغتنامه دهخدا
کال چنبه . [ چُم ْ ب َ / ب ِ ](اِ مرکب ) الک دولک . مِقْلاء. دوداله . دودله . لاوبازی .رجوع به الک دولک و نیز رجوع به لاو و لاوبازی شود.
-
میلاویدن
لغتنامه دهخدا
میلاویدن . [ دَ ] (مص ) اخذ کردن . گرفتن . (یادداشت مؤلف ) : میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو.رودکی .
-
لاوه
لغتنامه دهخدا
لاوه .[ وَ / وِ ] (اِ) لابه . چرب زبانی . لامانی . لابه گری . تملق . (برهان ). چاپلوسی . (لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ لامانی ). تبصبص : اما عاقلتر از او در جوال افتعال غماز و نمام شده اند و به محال و عشوه و لاوه ٔ ایشان مغرور گشته . (راحةالصدور راوندی ...
-
لو دادن
لغتنامه دهخدا
لو دادن . [ ل َ / لُو دَ ] (مص مرکب ) (عامیانه ) لاو دادن . رجوع به لاو دادن شود.- به لو دادن ؛ از دست دادن .از دست بدادن .- لو دادن چیزی را یا مالی را ؛ به مفت از دست دادن . به رایگان از دست دادن . از دست دادن به رایگان یا به ثمن بخس . به رایگان یا...
-
کلا و حاشا
لغتنامه دهخدا
کلا و حاشا. [ ک َل ْ لاوَ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) هرگز. هیچوقت . بهیچوجه . ابداً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصل دو کلمه ٔ عربی است که هر یک معنی استمرار در نفی را می رساند. و در فارسی بطور ترکیب عطفی و برای تأکید در استمرار نفی بکار می رود. و...
-
میلاویه
لغتنامه دهخدا
میلاویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) شاگردانه بود. (لغت فرس اسدی ). میلاوه : میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو . رودکی .و رجوع به میلاوه و میلاو شود. || دشت . دست لاف . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به لاویدن و دست لاف شود...
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. [ ل َ / لُو ] (اِ) حلوا. (جهانگیری ). نوعی از حلوا. (برهان ) : لو و لوزینه اش در کار کردندز جام عشرتش بیدار کردند. مجیر بیلقانی . || پشته . بلندی . (از جهانگیری ) (از برهان ) : بدو بر شبان گفت ایدر بدوره تازه پیش آیدت پر ز لو . فردوسی . || زردآب ...
-
لاویدن
لغتنامه دهخدا
لاویدن . [ دَ ] (مص ) لافیدن . گرفتن . اخذ. جایزه گرفتن . ستدن . ستدن شاگردانه . گمان میکنم چنین کلمه ای بوده است و از فرهنگها فوت شده است به معنی ستدن و گرفتن یا دست لاف ستدن و خودلاف در «دست لاف » نیز از همین مادّه است : میلاو منی ای فغ و استاد توا...
-
دست لاف
لغتنامه دهخدا
دست لاف . [ دَ ] (اِ مرکب ) دشت . سفته . داشن . دشن . (یادداشت مرحوم دهخدا). پولی که روز اول ماه یا روز اول سال به کسی دهند و آن را خجسته دانند و به فال نیک گیرند. || قلب «دست فال » است به معنی سوداو معامله ٔ اول . (آنندراج ). سودای اولی که استادان ح...
-
چالیک
لغتنامه دهخدا
چالیک . (اِ) نوعی بازی طفلان . نوعی وسیله ٔ بازی مخصوص اطفال . نوعی بازی اطفال که در هر استان ایران بنامی معروف است و اسم مخصوص دارد. نام دو پاره چوب که در بازی مخصوص اطفال بکار میرود. دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی دراز بقدر سه وجب و د...