کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاند
لغتنامه دهخدا
لاند. (اِخ ) نام منطقه ٔ ریگزار و بالخصوص باطلاقی در جنوب شرقی فرانسه میان اقیانوس اطلس و گارُن و تپه های آرمانیاک و آدور.
-
لاند
لغتنامه دهخدا
لاند. (اِخ ) دپارتمان دِ. نام دِپارتمانی متشکل از قسمتی از گاسکنی . دارای دو آرندیسمان و 28 کانتون و 334 کمون و 257186 تن سکنه .
-
لاند
لغتنامه دهخدا
لاند.(اِ) لند. آلت تناسل باشد به زبان هندی . (اوبهی ).
-
جستوجو در متن
-
گاباره
لغتنامه دهخدا
گاباره . [ رِ ] (اِخ ) کرسی کانتون لاند، از ایالت مونت دُمارسن فرانسه ، دارای 1230 تن سکنه .
-
تارتاس
لغتنامه دهخدا
تارتاس . (اِخ ) مرکز بخشی در ایالت «لاند» و در شهرستان «داکس » در جنوب غربی فرانسه است و 2625 سکنه دارد.
-
ژن
لغتنامه دهخدا
ژن .[ ژُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش لاند از ولایت مُن -دو-مارسان ، دارای 608 تن سکنه .
-
کاپ برتن
لغتنامه دهخدا
کاپ برتن . [ رِ ت ُ ] (اِخ ) کمون «لاند»، بخش «داکس ». سکنه 2954 تن . محل استحمام است .
-
کازو
لغتنامه دهخدا
کازو. [ زُ ] (اِخ ) (استخر...) واقع در غرب اقیانوس اطلس ، بخشی از آن در «ژیرون »، و بخش دیگر در «لاند» . وسعت 5608 هکتار.
-
پارانتی آن برن
لغتنامه دهخدا
پارانتی آن برن . [ ب ُ ] (اِخ ) مرکز لاند از ناحیه ٔ من دُمارسان دارای 1910 تن سکنه .
-
داکس
لغتنامه دهخدا
داکس . (اِخ ) نام قصبه ای در 55هزارگزی مونت دوبارسان به ایالت لاند فرانسه . کنار نهر آدور. دارای 14600 سکنه .
-
لابری
لغتنامه دهخدا
لابری . (اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت «لاند» ازولایت مُنت دُمارسان . دارای 1031 تن سکنه . آن را سابقاً آلبره میگفتند و کرسی دوک نشینی بهمین نام بود.
-
پتک
لغتنامه دهخدا
پتک . [ پ ُ ت ُک ِ ] (اِخ ) شهری است در ممالک متحده ٔ امریکا رد آی لاند واقع در کنار بلاکستون دارای 175000 تن سکنه . و صنعت نساجی پنبه ای دارد.
-
گانسیون
لغتنامه دهخدا
گانسیون . [ ی ُ ] (اِخ ) شخص اساطیری که در داستان حماسی کارولن ژین نقش خائن را بازی میکند وی به لاند، قهرمان معروف داستان در وادی رونسو خیانت می ورزید و از این رو در خیانت ضرب المثل شده است .
-
لاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹لانیدن› [قدیمی] lāndan ۱. افشاندن.۲. جنباندن؛ تکان دادن: ◻︎ با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۳). * گلاندن.