کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لام و لامانی
لغتنامه دهخدا
لام و لامانی . [ م ُ ] (اِ مرکب ،از اتباع ) از اتباع است . رجوع به لام و لامانی شود.
-
لاف و لام
لغتنامه دهخدا
لاف و لام .[ ف ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لاف و گزاف : آخر بدهی به ننگ و رسوائی بی شک یکروز لاف و لامش را.ناصرخسرو.
-
الف لام را
لغتنامه دهخدا
الف لام را. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به الر شود.
-
الف لام میم
لغتنامه دهخدا
الف لام میم . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) سوره ٔ «الروم » از قرآن کریم . رجوع به روم شود.
-
الف و لام
لغتنامه دهخدا
الف و لام . [ اَ ل ِ ف ُ ] (حرف تعریف ) حرف تعریف عربی (ال ). رجوع به ال شود.
-
لام تا کام
لهجه و گویش تهرانی
از لب تا کام ،()حرف نزدن
-
جستوجو در متن
-
lam
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لام، فرار، فرار کردن، زدن
-
lams
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لام، فرار، فرار کردن، زدن
-
قصم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qasm ۱. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف اول و ساکن کردن لام در مفاعلتن که فاعلتن باقی بماند و مفعولن بهجایش بگذارند.۲. [قدیمی] شکستن و جدا کردن؛ شکستن.۳. (صفت) [قدیمی] شکسته و دونیمهشده.۴. [قدیمی] پارۀ شکسته و جداشده.
-
عقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'aql ۱. (ادبی) در عروض، انداختن لام متحرک از مفاعلتن که تبدیل به مفاعلن شود.۲. [قدیمی] بستن و بند کردن.۳. [قدیمی] بستن بازو و پای شتر.
-
تشکر
لغتنامه دهخدا
تشکر. [ ت َ ش َک ْ ک ُ ] (ع مص )سپاس داری نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سپاس داری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با لام متعدی شود. یقال : تشکر له بلائه ؛ ای شکر له بلاء. (منتهی الارب ). سپاسگزاری کردن .
-
عصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'asb ۱. (ادبی) در عروض، ساکن کردن لام مفاعلتن که تبدیل به مفاعیلن شود.۲. [قدیمی] پیچیدن و تافتن؛ درهم پیچیدن.۳. [قدیمی] بستن؛ محکم کردن.۴. [قدیمی] گرد آوردن.۵. (اسم) [قدیمی] پیچک.۶. (اسم) [قدیمی] عمامه.۷. (اسم) [قدیمی] نوعی جامه...
-
رهدنة
لغتنامه دهخدا
رهدنة. [ رَ دَ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن . تأخیر کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). همان رهدلة است که لام به نون قلب شده است . (از نشوءاللغة صص 51 - 52). || گرد شدن در رفتن . (از اقرب الموارد). گرد شدن در رفتن بازماندن . (از ناظم الاطباء)...
-
لْيَطَّوَّفُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
باید که طواف کنند(در اصل "لِيَطَّوَّفُواْ "(صيغه امر غائب بوده )كه با اضافه شدن واو براي سهولت لام ساكن شده است. معناي طواف کردن ، دور چيزي گردش کردن است ، که از يک نقطه نسبت به آن چيز شروع شود و به همان نقطه برگردد لذا معناي طواف در عبارت "وَلْيَطَّ...
-
طپق زدن
لغتنامه دهخدا
طپق زدن . [ طُ پ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) طپق زدن اسب . از مچ پای لغزیدن . به هم سائیدن دو مچ پای از داخل .- طپق زدن زبان ؛ حرفی را بجای حرفی دیگر ادا کردن ، چنانکه «لام » را بجای «را».