کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لام الف لا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لام و لامانی
لغتنامه دهخدا
لام و لامانی . [ م ُ ] (اِ مرکب ،از اتباع ) از اتباع است . رجوع به لام و لامانی شود.
-
لاف و لام
لغتنامه دهخدا
لاف و لام .[ ف ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لاف و گزاف : آخر بدهی به ننگ و رسوائی بی شک یکروز لاف و لامش را.ناصرخسرو.
-
لام تا کام
لهجه و گویش تهرانی
از لب تا کام ،()حرف نزدن
-
جستوجو در متن
-
بلالام
لغتنامه دهخدا
بلالام . [ ب ِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + لام ، حرف تعریف ) بدون لام . بی لام . درکتب لغت وقتی بلالام گویند، یعنی بی حرف تعریف الف ولام . (یادداشت مرحوم دهخدا). بدون ال . بی الف ولام . و رجوع به بِلا شود.
-
الف
لغتنامه دهخدا
الف . [ اَ ل ِ ] (حرف هجاء)نام نخستین حرف از حروف تهجی به اصطلاح خاص «آ» و «اء» یعنی الف مقصوره و ممدوده را گویند و گاه همزه رانیز الف گویند در معنی اعم . این حرف را بصورت «لا» (لام الف ) ضبط کنند و آن همزه ٔ ساکنه است و در حساب جمل و حساب ترتیبی نما...
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست یا شهادت را چرا همراه کردستند لا. ناصرخس...
-
قلام
لغتنامه دهخدا
قلام . [ ق ُل ْ لا ] (ع اِ) نوعی از شوره ٔ گیاه که قاقلی نامندش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابوالعلاء گوید : لولا غضا نجد و قُلاّمُه ُلم یُثْن َ بالطیب علی رنده . (از اقرب الموارد).قاقلی است . (فهرست مخزن الادویه ). و نزدبعضی رعی الابل است . (تح...
-
حوالی
لغتنامه دهخدا
حوالی . [ ح َ ] (از ع ، اِ) پیرامون . گرداگرد. دامنه . اطراف . جوانب . نواحی . نزدیکی . (ناظم الاطباء). گرداگرد چیزی . بدان که لام این لفظ را کسره دادن و در آخر یای معروف خواندن بتصرف فارسیان است . زیرا که در حقیقت حوالی بفتح لام و در آخر الف مقصوره ...
-
تهجی
لغتنامه دهخدا
تهجی . [ ت َ هََ ج ْ جی ] (ع مص ) به هجا کردن سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حروف مقطعات خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شمردن حروف به اسمهای آنان . (از اقرب الموارد). هجا کردن ؛ یعنی حروف مفرده را با همدیگر ترکیب دادن . (غیاث اللغات ) ...
-
ل
لغتنامه دهخدا
ل . (حرف ) حرف بیست و هفتم از الفبای فارسی و بیست و سوم از الفبای عربی و دوازدهم از الفبای ابجدی و نام آن لام است و در حساب جُمَّل آن را به سی دارند:لا و لا لب لا و لالا شش مه است لل کط و کط لل شهور کوته است . (نصاب الصبیان ).و در حساب ترتیبی عربی نم...
-
الی
لغتنامه دهخدا
الی . [ اِ لا ] (ع حرف جر) سوی . (منتهی الارب ). بسوی . چون ضمیر بدان درآید الف آن بیاء بدل شود مانند اِلَی َّ، الیک و الیه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بمعنی تا. حتی : الی آخر؛ تا آخر. برای انتهای غایت زمانیه و مکانیه مانند: اتموا الصیا...
-
حصر قضایا
لغتنامه دهخدا
حصر قضایا. [ ح َ رِ ق َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) مقابل اهمال آن . موضوع قضیه ٔ حملی یا جزوی شخصی بود، یعنی قابل وقوع شرکت نبود یا بود. و بر تقدیر اول ، قضیه را مخصوصه و شخصیه خوانند و آن یا موجبه بود، مانند: زید کاتب است . یا سالبه بو...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ع َ لا ] (ع جرف جر) بر. (ناظم الاطباء). برای استعلا بکار رود. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (مغنی اللبیب ). مانند« : و علیها و علی الفلک تحملون ». (قرآن 22/23). (منتهی الارب ). برای استعلا آید، خواه حقیقی باشد مانند «علی الف...
-
حجر غاغاطیس
لغتنامه دهخدا
حجر غاغاطیس . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابن البیطار گوید: قال ابن حسان ، ینسب الی واد بالشام کان یقال له فی القدیم غاغاویسمی الان وادی جهنم و هذا الحجر یوجد ایضاً بالاندلس فی ناحیة سرقسطة و قد یوجد ایضاً فی ناحیة جبل شنیر فی اجراف طفلیة...
-
لاش
لغتنامه دهخدا
لاش . (اِ) لش . لاشه . مردار. جیفه . در ترکی تن مرده را گویند. (غیاث ) : گر شما جز که علی را بخریدید بدونه عجب زانکه نداند خر بد لاش ازماش .ناصرخسرو.بدین زمین که تو بینی ملوک طبعانندکه ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش . سعدی .- آش و لاش ؛ متلاشی و از ه...