کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لام الامر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لام الامر
لغتنامه دهخدا
لام الامر. [ مُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) هو لام یطلب به الفعل . (تعریفات ). رجوع به «ل » شود.
-
واژههای مشابه
-
لأم
لغتنامه دهخدا
لأم . [ ل َءْم ْ ] (ع اِ) کالبد. || (ص ) سهم ٌ لأم ؛ تیر پرهای راست و موافق بر یکدیگر چسبانیده . (منتهی الارب ). پر تیر که از سوی پشت بود و آن نیک بود. (مهذب الاسماء).
-
لأم
لغتنامه دهخدا
لأم . [ ل َءْم ْ ] (ع مص ) بناکسی بازخواندن کسی را. (منتهی الارب ). ملامت کردن . (زوزنی ). || پر راست ساختن بر تیر. (منتهی الارب ). تیر را پر نهادن . (منتخب اللغات ). || اصلاح کردن . || استوار کردن زخم را. (منتهی الارب ). بهم آوردن جراحت . (منتخب ال...
-
لأم
لغتنامه دهخدا
لأم . [ ل َءْم ْ ](ع اِ) ج ِ لأمة. (منتهی الارب ). رجوع به لأمة شود.
-
لام آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص ل .) حیله کردن ، تزویر کردن .
-
لام کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) کشیدن خطی به صورت لام (ل ) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت .
-
لام الف
لغتنامه دهخدا
لام الف . [ اَ ل ِ ] (اِ مرکب ) لام الف لا. نام الف ساکن باشد و در الفبا آن رابه صورت «لا» ضبط کنند. و از آن در حروف الف را خواهند یعنی همزه ٔ ساکنه را. رجوع به لا شود : قلمت نافذ امر است و چنان گر خواهدلام الف منفی گردد ز حروف معجم . سوزنی . || گره ...
-
لام رده
لغتنامه دهخدا
لام رده . [ رُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) صفحه ای شیشه ای بطول و عرض 76*26 میلیمتر که اطراف آن سمباده ای باشد و از ابزارهایی است که برای عملیات میکروسکپی بکار است . (گیاه شناسی ثابتی ص 12).
-
لام کردن
لغتنامه دهخدا
لام کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) دوتا شدن و رکوع بقصد تعظیم : بر در توچو ببیند خدمت را حاسدلامها کرده ، ز غم با قد چون نون گذرد. رضی الدین نیشابوری .رجوع به لام شود.
-
لام کشیدن
لغتنامه دهخدا
لام کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن خطی بصورت لام از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی اطفال و جز او دفع چشم زخم یا قبول نزد خلق را. کشیدن عنبر و مشک و سپند سوخته و نیل و لاجورد بجهت دفع چشم زخم بر چهره ٔاطفال . (غیاث ). رجوع به لام و لامچه شود ...
-
لام لنگ
لغتنامه دهخدا
لام لنگ . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از سدن رستاق ، بخش مرکزی شهرستان گرگان . واقع در شش هزارگزی باختر گرگان ، دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . دارای 95 تن سکنه شیعه فارسی زبان . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباسی ...
-
لام الفعل
لغتنامه دهخدا
لام الفعل . [مُل ْ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) حرف سوم از هر کلمه ٔ ثلاثی .
-
لام پن
لغتنامه دهخدا
لام پن . [ پ ُ ] (اِخ ) پسر اُلمپ یُدر نام یکی از سران لشکری یونان در جنگ ایران و یونان به عهد خشایارشا. توضیح آنکه وقتی سپاه یونان به اری تر واقع در بئوسی رسید و دید سپاه پارس به طول رود آسپ اردو زده است پس از مشورت در کوهپایه ٔ سی ترون صفوف خود را ...
-
است-لاَّم
لغتنامه دهخدا
است-لاَّم . [ اِ ت ِل ْ ] (ع مص ) زره درپوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). زره پوشیدن . (زوزنی ). || با ناکسان خویشی و مصاهرت کردن . (از منتهی الارب ). از ناکسان زن خواستن . (منتهی الارب ). || استلأم فلان ٌ الاب ؛ پدرش بد و زشت خوی است . (منتهی الارب ).