کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لامعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لامعه
/lāme'e/
معنی
= لامع
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لامعه
فرهنگ نامها
(تلفظ: lāme‛e) (عربی) (مؤنث لامع) (در قدیم) درخشان ، تابنده ، درخشنده .
-
لامعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لامعَة، مؤنثِ لامع، جمع: لوامع] [قدیمی] lāme'e = لامع
-
واژههای مشابه
-
لامعة
لغتنامه دهخدا
لامعة. [ م ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث لامع. || (اِ) جان دانه ٔ کودک . (منتهی الارب ). یافوخ .
-
جستوجو در متن
-
لوامع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ لامع و لامعَة] [قدیمی] lavāme' = لامعه
-
لوامع
فرهنگ فارسی معین
(لَ مِ) [ ع . ] (ص .) جِ لامعه ، لامع ؛ درخشنده ها، رخشان ها.
-
غمران
لغتنامه دهخدا
غمران . [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد بنی اسد. (منتهی الارب ). نام جایی در بلاد بنی اسد است . شاعر در ذکر مواضع بنی اسد گوید : الام علی نجد و من یک ذاهوی یهیجه للشوق شتی یرابعه تهجه الجنوب حین تغد و بنشرهایمانیة و البرق ان لاح لامعه و من لامنی فی ...
-
جاندانه
لغتنامه دهخدا
جاندانه .[ دا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) از پیش سر جائی را گویند که در کودکی نرم و جهنده میباشد. و بعربی یافوخ گویند. (برهان ) (آنندراج ). در لهجه ٔ شیرازی یافوح ، ملاج . موضعی در قسمت قدّامی سر کودکان که از هنگام ولادت تایکسالگی بکلی نرم است . (از اختیا...
-
رخشان
لغتنامه دهخدا
رخشان . [ رُ ] (نف ) رَخْشان . رخشا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). صفت فاعلی است از رخشیدن با معنی مبالغه در مفهوم فروزان . (از شعوری ج 2 ص 12). تابان . روشن . (از برهان ) (رشیدی ) (کشف اللغات ) (لغت محلی شوشتر) (غیاث الل...
-
صداق
لغتنامه دهخدا
صداق . [ ص َ / ص ِ ] (ع اِ) کابین زن . ج ، صُدق . صُدُق . (منتهی الارب ). کابین و مهر زن . (غیاث اللغات ). کاوین .(مهذب الاسماء) (ربنجنی ). مهر. (صراح ). کابین . (دهار) (ربنجنی ). صدقة. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). دست پیمان . (منتهی الارب ). نحلة....
-
لوامع
لغتنامه دهخدا
لوامع. [ ل َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِلامعة و لامع. اثرهای روشن و پرتوهای درخشان . (غیاث ).صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در اصطلاح صوفیه عبارت است از انوار ساطعه که لامع میشود به اهل رایات ازارباب نفوس ظاهره پس منعکس میشود از خیال به حس مشترک و مشاهده ک...
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) نوری احمدبن محمد خراسانی بغوی ، مشهور به ابن البغوی . از مردم بغشور میان هرات و مروالروذ. یکی از مشایخ طریقت صوفیه معاصر جنید. وی به بغداد میزیست و پیش از وفات جنید به سال 297 هَ . ق . درگذشت . شیخ فریدالدین عط...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمدبن البغوی الهروی . مکنی به ابوالحسین نوری . از مشاهیر طبقه ٔ عرفا و معارف اهل حال است بزهد و تقوی معروف و بلسان خوش موصوف بوده جد وی از اهالی بغشور است که شهری بوده در مابین هرات و مرو پدرش از آن شهر به بغداد نقل نمود و...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن محمد میکالی . ملقب بسیدالکفاة و معروف بامیر حسنک میکال . آخرین وزیر محمودبن سبکتکین . او بمبادی صبا در ملازمت سلطان محمود بسر می برد و در سفر و حضر همیشه با او بود. آنگاه که سلطان بر اریکه ٔ ملک نشست او را ریاست نیشا...