کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لامانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لامانی
/lāmāni/
معنی
۱. چاپلوسی.
۲. هرزهگویی.
۳. بیایمانی.
۴. لافوگزاف.
۵. دروغ.
۶. (صفت) چاپلوس.
۷. (صفت) لافزننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لامانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [قدیمی] lāmāni ۱. چاپلوسی.۲. هرزهگویی.۳. بیایمانی.۴. لافوگزاف.۵. دروغ.۶. (صفت) چاپلوس.۷. (صفت) لافزننده.
-
لامانی
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) لاف و گزاف دروغ . 2 - (ص .) چاپلوس ، چاپلوسی .
-
لامانی
لغتنامه دهخدا
لامانی . (حامص ، اِ) لاف و گزاف و دروغ . (برهان ). گزافه در سخن . منسوب به فریب و دروغ . (غیاث ، از شرح خاقانی ) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی . سنائی .سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حل...
-
واژههای مشابه
-
لام و لامانی
لغتنامه دهخدا
لام و لامانی . [ م ُ ] (اِ مرکب ،از اتباع ) از اتباع است . رجوع به لام و لامانی شود.
-
لاوه و لامانی
لغتنامه دهخدا
لاوه ولامانی . [ وَ / وِ وُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چاپلوسی . لابه گری . رجوع به لاوه و رجوع به لامانی شود.
-
لاف و لامانی
لغتنامه دهخدا
لاف و لامانی . [ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لاف و گزاف . لاف و لام : سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت حلی دون و لاف و لامانی . خاقانی .رجوع به لامانی شود.
-
جستوجو در متن
-
lamany
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لامانی
-
لابه گری
لغتنامه دهخدا
لابه گری . [ ب َ / ب ِ گ َ ] (حامص مرکب ) تملّق . تبصبص . اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن (؟) : هر چه در خانه داشت ما حضری پیشش آورد و کرد لابه گری . نظامی .پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او ...
-
لاوه
لغتنامه دهخدا
لاوه .[ وَ / وِ ] (اِ) لابه . چرب زبانی . لامانی . لابه گری . تملق . (برهان ). چاپلوسی . (لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ لامانی ). تبصبص : اما عاقلتر از او در جوال افتعال غماز و نمام شده اند و به محال و عشوه و لاوه ٔ ایشان مغرور گشته . (راحةالصدور راوندی ...
-
لام
لغتنامه دهخدا
لام . (اِ) کمربند. میان بند. (برهان ). || نوعی از کلاه نمد که فقیران بر سر نهند. (غیاث ). || ژنده ٔ درویشان . (جهانگیری ). ژنده ٔ درویشی . (آنندراج ) : فرو کن نطع آزادی برافکن لام درویشی که با لام سیه پوشان نماند لاف و لامانی . خاقانی . || عجب . تکبر...
-
ژاژ
لغتنامه دهخدا
ژاژ. (اِ) گیاهی بود که آن را کنگر گویند و تره ٔ دوغ کنند. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). گیاهی باشد که اندر تره ٔ دوغ کنند. (لغت نامه ٔ اسدی ). گیاهی است که تره ٔ دوغ از وی سازند یعنی ریچال . (صحاح الفرس ). از تعریف های فوق خوب پیداست که ژاژ، کاکوتی ...
-
نامه
لغتنامه دهخدا
نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) پهلوی «نامک » (= کتاب ) مأخوذ از «نام »، کردی «نامه » (= مراسله ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مکتوب . قرطاس قرطس . (منتهی الارب ). کتابت . (برهان قاطع). (آنندراج ) (انجمن آرا). کاغذی که به نام کسی نوشته شود. (فرهنگ نظا...